Masnavi Book 5, Chapter c.161

← Back to chapter overview

The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net

قوم گفتندش به پیکار و نبرد با چنین زهره که تو داری مگرد

(3768)

چون ز چشم آن اسیر بسته‌دست غرقه گشتی کشتی تو در شکست

(3769)

پس میان حمله‌ی شیران نر که بود با تیغشان چون گوی سر

(3770)

کی توانی کرد در خون آشنا چون نه‌ای با جنگ مردان آشنا

(3771)

که ز طاقاطاق گردنها زدن طاق‌طاق جامه کوبان ممتهن

(3772)

بس تن بی‌سر که دارد اضطراب بس سر بی‌تن به خون بر چون حباب

(3773)

زیر دست و پای اسپان در غزا صد فنا کن غرقه گشته در فنا

(3774)

این چنین هوشی که از موشی پرید اندر آن صف تیغ چون خواهد کشید

(3775)

چالش است آن حمزه خوردن نیست این تا تو برمالی بخوردن آستین

(3776)

نیست حمزه خوردن اینجا تیغ بین حمزه‌ای باید درین صف آهنین

(3777)

کار هر نازک‌دلی نبود قتال که گریزد از خیالی چون خیال

(3778)

کار ترکانست نه ترکان برو جای ترکان هست خانه خانه شو

(3779)