Masnavi Book 1, Chapter c.10

← Back to chapter overview

The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net

کشتن آن مرد بر دست حکیم نی پی اومید بود و نی ز بیم‌‌

(222)

او نکشتش از برای طبع شاه تا نیامد امر و الهام اله‌‌

(223)

آن پسر را کش خضر ببرید حلق سر آن را درنیابد عام خلق‌‌

(224)

آن که از حق یابد او وحی و جواب هر چه فرماید بود عین صواب‌‌

(225)

آن که جان بخشد اگر بکشد رواست نایب است و دست او دست خداست‌‌

(226)

همچو اسماعیل پیشش سر بنه شاد و خندان پیش تیغش جان بده‌‌

(227)

تا بماند جانت خندان تا ابد همچو جان پاک احمد با احد

(228)

عاشقان جام فرح آن گه کشند که به دست خویش خوبانشان کشند

(229)

شاه آن خون از پی شهوت نکرد تو رها کن بد گمانی و نبرد

(230)

تو گمان بردی که کرد آلودگی در صفا غش کی هلد پالودگی‌‌

(231)

بهر آن است این ریاضت وین جفا تا بر آرد کوره از نقره جفا

(232)

بهر آن است امتحان نیک و بد تا بجوشد بر سر آرد زر زبد

(233)

گر نبودی کارش الهام اله او سگی بودی دراننده نه شاه‌‌

(234)

پاک بود از شهوت و حرص و هوا نیک کرد او لیک نیک بد نما

(235)

گر خضر در بحر کشتی را شکست صد درستی در شکست خضر هست‌‌

(236)

وهم موسی با همه نور و هنر شد از آن محجوب، تو بی‌‌پر مپر

(237)

آن گل سرخ است تو خونش مخوان مست عقل است او تو مجنونش مخوان‌‌

(238)

گر بدی خون مسلمان کام او کافرم گر بردمی من نام او

(239)

می‌‌بلرزد عرش از مدح شقی بد گمان گردد ز مدحش متقی‌‌

(240)

شاه بود و شاه بس آگاه بود خاص بود و خاصه‌‌ی الله بود

(241)

آن کسی را کش چنین شاهی کشد سوی بخت و بهترین جاهی کشد

(242)

گر ندیدی سود او در قهر او کی شدی آن لطف مطلق قهر جو

(243)

بچه می‌‌لرزد از آن نیش حجام مادر مشفق در آن غم شاد کام‌‌

(244)

نیم جان بستاند و صد جان دهد آن چه در وهمت نیاید آن دهد

(245)

تو قیاس از خویش می‌‌گیری و لیک دور دور افتاده‌‌ای بنگر تو نیک‌‌

(246)