Masnavi Book 1, Chapter c.14
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
پس بگویم من به سر نصرانیام ای خدای راز دان میدانیام
(348)
شاه واقف گشت از ایمان من وز تعصب کرد قصد جان من
(349)
خواستم تا دین ز شه پنهان کنم آن که دین اوست ظاهر آن کنم
(350)
شاه بویی برد از اسرار من متهم شد پیش شه گفتار من
(351)
گفت گفت تو چو در نان سوزن است از دل من تا دل تو روزن است
(352)
من از آن روزن بدیدم حال تو حال تو دیدم ننوشم قال تو
(353)
گر نبودی جان عیسی چارهام او جهودانه بکردی پارهام
(354)
بهر عیسی جان سپارم سر دهم صد هزاران منتش بر خود نهم
(355)
جان دریغم نیست از عیسی و لیک واقفم بر علم دینش نیک نیک
(356)
حیف میآمد مرا کان دین پاک در میان جاهلان گردد هلاک
(357)
شکر ایزد را و عیسی را که ما گشتهایم آن کیش حق را رهنما
(358)
از جهود و از جهودی رستهام تا به زناری میان را بستهام
(359)
دور دور عیسی است ای مردمان بشنوید اسرار کیش او به جان
(360)
کرد با وی شاه آن کاری که گفت خلق حیران مانده ز ان مکر نهفت
(361)
راند او را جانب نصرانیان کرد در دعوت شروع او بعد از آن
(362)