Masnavi Book 1, Chapter c.26
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
گفت هان ای سخرگان گفتوگو وعظ و گفتار زبان و گوش جو
(565)
پنبه اندر گوش حس دون کنید بند حس از چشم خود بیرون کنید
(566)
پنبهی آن گوش سر گوش سر است تا نگردد این کر آن باطن کر است
(567)
بیحس و بیگوش و بیفکرت شوید تا خطاب ارجعی را بشنوید
(568)
تا به گفتوگوی بیداری دری تو ز گفت خواب بویی کی بری
(569)
سیر بیرونی است قول و فعل ما سیر باطن هست بالای سما
(570)
حس خشکی دید کز خشکی بزاد عیسی جان پای بر دریا نهاد
(571)
سیر جسم خشک بر خشکی فتاد سیر جان پا در دل دریا نهاد
(572)
چون که عمر اندر ره خشکی گذشت گاه کوه و گاه صحرا گاه دشت
(573)
آب حیوان از کجا خواهی تو یافت موج دریا را کجا خواهی شکافت
(574)
موج خاکی وهم و فهم و فکر ماست موج آبی محو و سکر است و فناست
(575)
تا در این سکری از آن سکری تو دور تا از این مستی از آن جامی تو دور
(576)
گفتوگوی ظاهر آمد چون غبار مدتی خاموش خو کن هوش دار
(577)