Masnavi Book 1, Chapter c.65

← Back to chapter overview

The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net

گفت خرگوش الامان عذریم هست گر دهد عفو خداوندیت دست‌‌

(1157)

گفت چه عذر ای قصور ابلهان این زمان آیند در پیش شهان‌‌

(1158)

مرغ بی‌‌وقتی سرت باید برید عذر احمق را نمی شاید شنید

(1159)

عذر احمق بدتر از جرمش بود عذر نادان زهر هر دانش بود

(1160)

عذرت ای خرگوش از دانش تهی من چه خرگوشم که در گوشم نهی‌‌

(1161)

گفت ای شه ناکسی را کس شمار عذر استم دیده‌‌ای را گوش دار

(1162)

خاص از بهر زکات جاه خود گمرهی را تو مران از راه خود

(1163)

بحر کاو آبی به هر جو می‌‌دهد هر خسی را بر سر و رو می‌‌نهد

(1164)

کم نخواهد گشت دریا زین کرم از کرم دریا نگردد بیش و کم‌‌

(1165)

گفت دارم من کرم بر جای او جامه‌‌ی هر کس برم بالای او

(1166)

گفت بشنو گر نباشم جای لطف سر نهادم پیش اژدرهای عنف‌‌

(1167)

من به وقت چاشت در راه آمدم با رفیق خود سوی شاه آمدم‌‌

(1168)

با من از بهر تو خرگوشی دگر جفت و همره کرده بودند آن نفر

(1169)

شیری اندر راه قصد بنده کرد قصد هر دو همره آینده کرد

(1170)

گفتمش ما بنده‌‌ی شاهنشه‌‌ایم خواجه‌‌تاشان که آن درگه‌‌ایم‌‌

(1171)

گفت شاهنشه که باشد شرم دار پیش من تو یاد هر ناکس میار

(1172)

هم ترا و هم شهت را بر درم گر تو با یارت بگردید از درم‌‌

(1173)

گفتمش بگذار تا بار دگر روی شه بینم برم از تو خبر

(1174)

گفت همره را گرو نه پیش من ور نه قربانی تو اندر کیش من‌‌

(1175)

لابه کردیمش بسی سودی نکرد یار من بستد مرا بگذاشت فرد

(1176)

یارم از زفتی دو چندان بد که من هم به لطف و هم به خوبی هم به تن‌‌

(1177)

بعد از این ز آن شیر این ره بسته شد رشته‌‌ی ایمان ما بگسسته شد

(1178)

از وظیفه بعد از این اومید بر حق همی‌‌گویم ترا و الحق مر

(1179)

گر وظیفه بایدت ره پاک کن هین بیا و دفع آن بی‌‌باک کن‌‌

(1180)