Masnavi Book 1, Chapter c.67
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
چون سلیمان را سراپرده زدند جمله مرغانش به خدمت آمدند
(1202)
هم زبان و محرم خود یافتند پیش او یک یک به جان بشتافتند
(1203)
جمله مرغان ترک کرده جیک جیک با سلیمان گشته افصح من اخیک
(1204)
هم زبانی خویشی و پیوندی است مرد با نامحرمان چون بندی است
(1205)
ای بسا هندو و ترک هم زبان ای بسا دو ترک چون بیگانگان
(1206)
پس زبان محرمی خود دیگر است هم دلی از هم زبانی بهتر است
(1207)
غیر نطق و غیر ایما و سجل صد هزاران ترجمان خیزد ز دل
(1208)
جمله مرغان هر یکی اسرار خود از هنر وز دانش و از کار خود
(1209)
با سلیمان یک به یک وامینمود از برای عرضه خود را میستود
(1210)
از تکبر نی و از هستی خویش بهر آن تا ره دهد او را به پیش
(1211)
چون بباید بردهای را خواجهای عرضه دارد از هنر دیباجهای
(1212)
چون که دارد از خریداریش ننگ خود کند بیمار و کر و شل و لنگ
(1213)
نوبت هدهد رسید و پیشهاش و آن بیان صنعت و اندیشهاش
(1214)
گفت ای شه یک هنر کان کهتر است باز گویم گفت کوته بهتر است
(1215)
گفت بر گو تا کدام است آن هنر گفت من آن گه که باشم اوج بر
(1216)
بنگرم از اوج با چشم یقین من ببینم آب در قعر زمین
(1217)
تا کجایست و چه عمق استش چه رنگ از چه میجوشد ز خاکی یا ز سنگ
(1218)
ای سلیمان بهر لشکرگاه را در سفر میدار این آگاه را
(1219)
پس سلیمان گفت ای نیکو رفیق در بیابانهای بیآب عمیق
(1220)