Masnavi Book 2, Chapter c.43

← Back to chapter overview

The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net

گفت موسی با یکی مست خیال کای بد اندیش از شقاوت وز ضلال‏

(2036)

صد گمانت بود در پیغمبریم با چنین برهان و این خلق کریم‏

(2037)

صد هزاران معجزه دیدی ز من صد خیالت می‏فزود و شک و ظن‏

(2038)

از خیال و وسوسه تنگ آمدی طعن بر پیغمبری‏ام می‏زدی‏

(2039)

گرد از دریا بر آوردم عیان تا رهیدیت از شر فرعونیان‏

(2040)

ز آسمان چل سال کاسه و خوان رسید وز دعایم جویی از سنگی دوید

(2041)

این و صد چندین و چندین گرم و سرد از تو ای سرد آن توهم کم نکرد

(2042)

بانگ زد گوساله‏ای از جادویی سجده کردی که خدای من تویی‏

(2043)

آن توهمهات را سیلاب برد زیرکی باردت را خواب برد

(2044)

چون نبودی بد گمان در حق او چون نهادی سر چنان ای زشت رو

(2045)

چون خیالت نامد از تزویر او وز فساد سحر احمق‏گیر او

(2046)

سامریی خود که باشد ای سگان که خدایی بر تراشد در جهان‏

(2047)

چون در این تزویر او یکدل شدی وز همه اشکالها عاطل شدی‏

(2048)

گاو می‏شاید خدایی را به لاف در رسولی‏ام تو چون کردی خلاف‏

(2049)

پیش گاوی سجده کردی از خری گشت عقلت صید سحر سامری‏

(2050)

چشم دزدیدی ز نور ذو الجلال اینت جهل وافر و عین ضلال‏

(2051)

شه بر آن عقل و گزینش که تراست چون تو کان جهل را کشتن سزاست‏

(2052)

گاو زرین بانگ کرد آخر چه گفت کاحمقان را این همه رغبت شگفت‏

(2053)

ز آن عجبتر دیده‏اید از من بسی لیک حق را کی پذیرد هر خسی‏

(2054)

باطلان را چه رباید باطلی عاطلان را چه خوش آید عاطلی‏

(2055)

ز انکه هر جنسی رباید جنس خود گاو سوی شیر نر کی رو نهد

(2056)

گرگ بر یوسف کجا عشق آورد جز مگر از مکر تا او را خورد

(2057)

چون ز گرگی وارهد محرم شود چون سگ کهف از بنی آدم شود

(2058)

چون ابو بکر از محمد برد بو گفت هذا لیس وجه کاذب‏

(2059)

چون نبد بو جهل از اصحاب درد دید صد شق قمر باور نکرد

(2060)

دردمندی کش ز بام افتاد طشت زو نهان کردیم حق پنهان نگشت‏

(2061)

و انکه او جاهل بد از دردش بعید چند بنمودند و او آن را ندید

(2062)

آینه‏ی دل صاف باید تا در او واشناسی صورت زشت از نکو

(2063)