Masnavi Book 3, Chapter c.90
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
باز میدیدم که میشد هفت یک میشکافد نور او جیب فلک
(1991)
باز آن یک بار دیگر هفت شد مستی و حیرانی من زفت شد
(1992)
اتصالاتی میان شمعها که نیاید بر زبان و گفت ما
(1993)
آنک یک دیدن کند ادارک آن سالها نتوان نمودن از زبان
(1994)
آنک یک دم بیندش ادراک هوش سالها نتوان شنودن آن بگوش
(1995)
چونک پایانی ندارد رو الیک زانک لا احصی ثناء ما علیک
(1996)
پیشتر رفتم دوان کان شمعها تا چه چیزست از نشان کبریا
(1997)
میشدم بی خویش و مدهوش و خراب تا بیفتادم ز تعجیل و شتاب
(1998)
ساعتی بیهوش و بیعقل اندرین اوفتادم بر سر خاک زمین
(1999)
باز با هوش آمدم برخاستم در روش گویی نه سر نه پاستم
(2000)