Masnavi Book 4, Chapter c.93
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
پس چو آهن گرچه تیرههیکلی صیقلی کن صیقلی کن صیقلی
(2469)
تا دلت آیینه گردد پر صور اندرو هر سو ملیحی سیمبر
(2470)
آهن ار چه تیره و بینور بود صیقلی آن تیرگی از وی زدود
(2471)
صیقلی دید آهن و خوش کرد رو تا که صورتها توان دید اندرو
(2472)
گر تن خاکی غلیظ و تیره است صیقلش کن زانک صیقل گیره است
(2473)
تا درو اشکال غیبی رو دهد عکس حوری و ملک در وی جهد
(2474)
صیقل عقلت بدان دادست حق که بدو روشن شود دل را ورق
(2475)
صیقلی را بستهای ای بینماز وآن هوا را کردهای دو دست باز
(2476)
گر هوا را بند بنهاده شود صیقلی را دست بگشاده شود
(2477)
آهنی که آیینه غیبی بدی جمله صورتها درو مرسل شدی
(2478)
تیره کردی زنگ دادی در نهاد این بود یسعون فی الارض الفساد
(2479)
تاکنون کردی چنین اکنون مکن تیره کردی آب را افزون مکن
(2480)
بر مشوران تا شود این آب صاف واندرو بین ماه و اختر در طواف
(2481)
زانک مردم هست همچون آب جو چون شود تیره نبینی قعر او
(2482)
قعر جو پر گوهرست و پر ز در هین مکن تیره که هست او صاف حر
(2483)
جان مردم هست مانند هوا چون بگرد آمیخت شد پردهی سما
(2484)
مانع آید او ز دید آفتاب چونک گردش رفت شد صافی و ناب
(2485)
با کمال تیرگی حق واقعات مینمودت تا روی راه نجات
(2486)