Masnavi Book 4, Chapter Overview
Chapter c.1 (Verses 1-39)
Chapter c.2 تمامی حکایت آن عاشق که از عسس گریخت در باغی مجهول خود معشوق را در باغ یافت و عسس را از شادی دعای خیر میکرد و میگفت کی عسی ان تکرهوا شیا و هو خیر لکم (Verses 40-80)
Chapter c.3 حکایت آن واعظ کی هر آغاز تذکیر دعای ظالمان و سختدلان و بیاعتقادان کردی (Verses 81-112)
Chapter c.4 سال کردن از عیسی علیهالسلام کی در وجود از همهی صعبها صعبتر چیست (Verses 113-119)
Chapter c.5 قصد خیانت کردن عاشق و بانگ بر زدن معشوق بر وی (Verses 120-157)
Chapter c.6 قصهی آن صوفی کی زن خود را بیگانهای بگرفت (Verses 158-185)
Chapter c.7 معشوق را زیر چادر پنهان کردن جهت تلبیس و بهانه گفتن زن کی ان کید کن عظیم (Verses 186-197)
Chapter c.8 گفتن زن کی او در بند جهاز نیست مراد او ستر و صلاحست و جواب گفتن صوفی این را سرپوشیده (Verses 198-214)
Chapter c.9 غرض از سمیع و بصیر گفتن خدا را (Verses 215-237)
Chapter c.10 مثال دنیا چون گولخن و تقوی چون حمام (Verses 238-256)
Chapter c.11 قصهی آن دباغ کی در بازار عطاران از بوی عطر و مشک بیهوش و رنجور شد (Verses 257-288)
Chapter c.12 معالجه کردن برادر دباغ دباغ را به خفیه به بوی سرگین (Verses 289-305)
Chapter c.13 عذر خواستن آن عاشق از گناه خویش به تلبیس و روی پوش و فهم کردن معشوق آن را نیز (Verses 306-319)
Chapter c.14 رد کردن معشوقه عذر عاشق را و تلبیس او را در روی او مالیدن (Verses 320-352)
Chapter c.15 گفتن آن جهود علی را کرم الله وجهه کی اگر اعتماد داری بر حافظی حق از سر این کوشک خود را در انداز و جواب گفتن امیرالمومنین او را (Verses 353-387)
Chapter c.16 قصهی مسجد اقصی و خروب و عزم کردن داود علیهالسلام پیش از سلیمان علیهالسلام بر بنای آن مسجد (Verses 388-405)
Chapter c.17 شرح انما المؤمنون اخوة والعلماء کنفس واحدة خاصه اتحاد داود و سلیمان و سایر انبیا علیهمالسلام کی اگر یکی ازیشان را منکر شوی ایمان به هیچ نبی درست نباشد و این علامت اتحادست کی یک خانه از هزاران خانه ویران کنی آن همه ویران شود و یک دیوار قایم نماند کی لانفرق بین احد منهم و العاقل یکفیه الاشارة این خود از اشارت گذشت (Verses 406-466)
Chapter c.18 بقیهی قصهی بنای مسجد اقصی (Verses 467-486)
Chapter c.19 قصهی آغاز خلافت عثمان رضی الله عنه و خطبهی وی در بیان آنک ناصح فعال به فعل به از ناصح قوال به قول (Verses 487-520)
Chapter c.20 در بیان آنک حکما گویند آدمی عالم صغریست و حکمای اللهی گویند آدمی عالم کبریست زیرا آن علم حکما بر صورت آدمی مقصور بود و علم این حکما در حقیقت حقیقت آدمی موصول بود (Verses 521-537)
Chapter c.21 تفسیر این حدیث کی مثل امتی کمثل سفینة نوح من تمسک بها نجا و من تخلف عنها غرق (Verses 538-562)
Chapter c.22 قصهی هدیه فرستادن بلقیس از شهر سبا سوی سلیمان علیهالسلام (Verses 563-597)
Chapter c.23 کرامات و نور شیخ عبدالله مغربی قدس الله سره (Verses 598-613)
Chapter c.24 بازگردانیدن سلیمان علیهالسلام رسولان بلقیس را به آن هدیهها کی آورده بودند سوی بلقیس و دعوت کردن بلقیس را به ایمان و ترک آفتابپرستی (Verses 614-624)
Chapter c.25 قصهی عطاری کی سنگ ترازوی او گل سرشوی بود و دزدیدن مشتری گل خوار از آن گل هنگام سنجیدن شکر دزدیده و پنهان (Verses 625-652)
Chapter c.26 دلداری کردن و نواختن سلیمان علیهالسلام مر آن رسولان را و دفع وحشت و آزار از دل ایشان و عذر قبول ناکردن هدیه شرح کردن با ایشان (Verses 653-677)
Chapter c.27 دیدن درویش جماعت مشایخ را در خواب و درخواست کردن روزی حلال بیمشغول شدن به کسب و از عبادت ماندن و ارشاد ایشان او را و میوههای تلخ و ترش کوهی بر وی شیرین شدن به داد آن مشایخ (Verses 678-688)
Chapter c.28 نیت کردن او کی این زر بدهم بدان هیزمکش چون من روزی یافتم به کرامات مشایخ و رنجیدن آن هیزمکش از ضمیر و نیت او (Verses 689-717)
Chapter c.29 تحریض سلیمان علیهالسلام مر رسولان را بر تعجیل به هجرت بلقیس بهر ایمان (Verses 718-725)
Chapter c.30 سبب هجرت ابراهیم ادهم قدس الله سره و ترک ملک خراسان (Verses 726-744)
Chapter c.31 حکایت آن مرد تشنه کی از سر جوز بن جوز میریخت در جوی آب کی در گو بود و به آب نمیرسید تا به افتادن جوز بانگ آب# بشنود و او را چو سماع خوش بانگ آب اندر طرب میآورد (Verses 745-780)
Chapter c.32 تهدید فرستادن سلیمان علیهالسلام پیش بلقیس کی اصرار میندیش بر شرک و تاخیر مکن (Verses 781-811)
Chapter c.33 پیدا کردن سلیمان علیهالسلام کی مرا خالصا لامر الله جهدست در ایمان تو یک ذره غرضی نیست مرا نه در نفس تو و حسن تو و نه در ملک تو خود بینی چون چشم جان باز شود به نورالله (Verses 812-828)
Chapter c.34 باقی قصهی ابراهیم ادهم قدسالله سره (Verses 829-844)
Chapter c.35 بقیهی قصهی اهل سبا و نصیحت و ارشاد سلیمان علیهالسلام آل بلقیس را هر یکی را اندر خور خود و مشکلات دین و دل او و صید کردن هر جنس مرغ ضمیری به صفیر آن جنس مرغ و طعمهی او (Verses 845-858)
Chapter c.36 آزاد شدن بلقیس از ملک و مست شدن او از شوق ایمان و التفات همت او از همهی ملک منقطع شدن وقت هجرت الا از تخت (Verses 859-902)
Chapter c.37 چاره کردن سلیمان علیهالسلام در احضار تخت بلقیس از سبا (Verses 903-914)
Chapter c.38 قصهی یاری خواستن حلیمه از بتان چون عقیب فطام مصطفی را علیهالسلام گم کرد و لرزیدن و سجدهی بتان و گواهی دادن ایشان بر عظمت کار مصطفی صلیالله علیه و سلم (Verses 915-935)
Chapter c.39 حکایت آن پیر عرب کی دلالت کرد حلیمه را به استعانت به بتان (Verses 936-982)
Chapter c.40 خبر یافتن جد مصطفی عبدالمطلب از گم کردن حلیمه محمد را علیهالسلام و طالب شدن او گرد شهر و نالیدن او بر در کعبه و از حق درخواستن و یافتن او محمد را علیهالسلام (Verses 983-1032)
Chapter c.41 نشان خواستن عبدالمطلب از موضع محمد علیهالسلام کی کجاش یابم و جواب آمدن از اندرون کعبه و نشان یافتن (Verses 1033-1040)
Chapter c.42 بقیهی قصهی دعوت رحمت بلقیس را (Verses 1041-1044)
Chapter c.43 مثل قانع شدن آدمی به دنیا و حرص او در طلب دنیا و غفلت او از دولت روحانیان کی ابنای جنس ویاند و نعرهزنان کی یا لیت قومی یعلمون (Verses 1045-1112)
Chapter c.44 بقیهی عمارت کردن سلیمان علیهالسلام مسجد اقصی را به تعلیم و وحی خدا جهت حکمتهایی کی او داند و معاونت ملایکه و دیو و پری و آدمی آشکارا (Verses 1113-1155)
Chapter c.45 قصهی شاعر و صله دادن شاه و مضاعف کردن آن وزیر بوالحسن نام (Verses 1156-1165)
Chapter c.46 باز آمدن آن شاعر بعد چند سال به امید همان صله و هزار دینار فرمودن بر قاعدهی خویش و گفتن وزیر نو هم حسن نام شاه را کی این سخت بسیارست و ما را خرجهاست و خزینه خالیست و من او را بده یک آن خشنود کنم (Verses 1166-1239)
Chapter c.47 مانستن بدرایی این وزیر دون در افساد مروت شاه به وزیر فرعون یعنی هامان در افساد قابلیت فرعون (Verses 1240-1262)
Chapter c.48 نشستن دیو بر مقام سلیمان علیهالسلام و تشبه کردن او به کارهای سلیمان علیهالسلام و فرق ظاهر میان هر دو سلیمان و دیو خویشتن را سلیمان بن داود نام کردن (Verses 1263-1286)
Chapter c.49 درآمدن سلیمان علیهالسلام هر روز در مسجد اقصی بعد از تمام شدن جهت عبادت و ارشاد عابدان و معتکفان و رستن عقاقیر در مسجد (Verses 1287-1300)
Chapter c.50 آموختن پیشه گورکنی قابیل از زاغ پیش از آنک در عالم علم گورکنی و گور بود (Verses 1301-1357)
Chapter c.51 قصهی صوفی کی در میان گلستان سر به زانو مراقب بود یارانش گفتند سر برآور تفرج کن بر گلستان و ریاحین و مرغان و آثار رحمةالله تعالی (Verses 1358-1372)
Chapter c.52 قصهی رستن خروب در گوشهی مسجد اقصی و غمگین شدن سلیمان علیهالسلام از آن چون به سخن آمد با او و خاصیت و نام خود بگفت (Verses 1373-1435)
Chapter c.53 بیان آنک حصول علم و مال و جاه بدگوهران را فضیحت اوست و چون شمشیریست کی افتادست به دست راهزن (Verses 1436-1452)
Chapter c.54 تفسیر یا ایها المزمل (Verses 1453-1489)
Chapter c.55 در بیان آنک ترک الجواب جواب مقرر این سخن کی جواب الاحمق سکوت شرح این هر دو درین قصه است کی گفته میآید (Verses 1490-1496)
Chapter c.56 در تفسیر این حدیث مصطفی علیهالسلام کی ان الله تعالی خلق الملائکة و رکب فیهم العقل و خلق البهائم و رکب فیها الشهوة و خلق بنی آدم و رکب فیهم العقل و الشهوة فمن غلب عقله شهوته فهو اعلی من الملائکة و من غلب شهوته عقله فهو ادنی من البهائم (Verses 1497-1526)
Chapter c.57 در تفسیر این آیت کی و اما الذین فی قلوبهم مرض فزادتهم رجسا و قوله یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا (Verses 1527-1532)
Chapter c.58 چالیش عقل با نفس هم چون تنازع مجنون با ناقه میل مجنون سوی حره میل ناقه واپس سوی کره چنانک گفت مجنون هوا ناقتی خلفی و قدامی الهوی و انی و ایاها لمختلفان (Verses 1533-1561)
Chapter c.59 نوشتن آن غلام قصهی شکایت نقصان اجری سوی پادشاه (Verses 1562-1577)
Chapter c.60 حکایت آن فقیه با دستار بزرگ و آنک بربود دستارش و بانگ میزد کی باز کن ببین کی چه میبری آنگه ببر (Verses 1578-1591)
Chapter c.61 نصیحت دنیا اهل دنیا را به زبان حال و بیوفایی خود را نمودن به وفا طمع دارندگان ازو (Verses 1592-1640)
Chapter c.62 بیان آنک عارف را غذاییست از نور حق کی ابیت عند ربی یطعمنی و یسقینی و قوله الجوع طعام الله یحیی به ابدان الصدیقین ای فی الجوع یصل طعامالله (Verses 1641-1669)
Chapter c.63 تفسیر اوجس فی نفسه خیفة موسی قلنا لا تخف انک انت الا علی (Verses 1670-1694)
Chapter c.64 زجر مدعی از دعوی و امر کردن او را به متابعت (Verses 1695-1716)
Chapter c.65 بقیهی نوشتن آن غلام رقعه به طلب اجری (Verses 1717-1738)
Chapter c.66 حکایت آن مداح کی از جهت ناموس شکر ممدوح میکرد و بوی اندوه و غم اندرون او و خلاقت دلق ظاهر او مینمود کی آن شکرها لافست و دروغ (Verses 1739-1793)
Chapter c.67 دریافتن طبیبان الهی امراض دین و دل را در سیمای مرید و بیگانه و لحن گفتار او و رنگ چشم او و بی این همه نیز از راه دل کی انهم جواسیس القلوب فجالسوهم بالصدق (Verses 1794-1801)
Chapter c.68 مژده دادن ابویزید از زادن ابوالحسن خرقانی قدس الله روحهما پیش از سالها و نشان صورت او سیرت او یک به یک و نوشتن تاریخنویسان آن در جهت رصد (Verses 1802-1833)
Chapter c.69 قول رسول صلی الله علیه و سلم انی لاجد نفس الرحمن من قبل الیمن (Verses 1834-1855)
Chapter c.70 نقصان اجرای جان و دل صوفی از طعام الله (Verses 1856-1890)
Chapter c.71 آشفتن آن غلام از نارسیدن جواب رقعه از قبل پادشاه (Verses 1891-1896)
Chapter c.72 کژ وزیدن باد بر سلیمان علیهالسلام به سبب زلت او (Verses 1897-1924)
Chapter c.73 شنیدن شیخ ابوالحسن رضی الله عنه خبر دادن ابویزید را و بود او و احوال او (Verses 1925-1934)
Chapter c.74 رقعهی دیگر نوشتن آن غلام پیش شاه چون جواب آن رقعهی اول نیافت (Verses 1935-1968)
Chapter c.75 قصهی آنک کسی به کسی مشورت میکرد گفتش مشورت با دیگری کن کی من عدوی توم (Verses 1969-1991)
Chapter c.76 امیر کردن رسول علیهالسلام جوان هذیلی را بر سریهای کی در آن پیران و جنگ آزمودگان بودند (Verses 1992-2029)
Chapter c.77 اعتراض کردن معترضی بر رسول علیهالسلام بر امیر کردن آن هذیلی (Verses 2030-2080)
Chapter c.78 جواب گفتن مصطفی علیهالسلام اعتراض کننده را (Verses 2081-2101)
Chapter c.79 قصهی سبحانی ما اعظم شانی گفتن ابویزید قدس الله سره و اعتراض مریدان و جواب این مر ایشان را نه به طریق گفت زبان بلک از راه عیان (Verses 2102-2153)
Chapter c.80 بیان سبب فصاحت و بسیارگویی آن فضول به خدمت رسول علیهالسلام (Verses 2154-2158)
Chapter c.81 بیان رسول علیه السلام سبب تفضیل و اختیار کردن او آن هذیلی را به امیری و سرلشکری بر پیران و کاردیدگان (Verses 2159-2187)
Chapter c.82 علامت عاقل تمام و نیمعاقل و مرد تمام و نیممرد و علامت شقی مغرور لاشی (Verses 2188-2201)
Chapter c.83 قصهی آن آبگیر و صیادان و آن سه ماهی یکی عاقل و یکی نیم عاقل وان دگر مغرور و ابله مغفل لاشی و عاقبت هر سه (Verses 2202-2212)
Chapter c.84 سر خواندن وضو کننده اوراد وضو را (Verses 2213-2220)
Chapter c.85 شخصی به وقت استنجا میگفت اللهم ارحنی رائحة الجنه به جای آنک اللهم اجعلنی من التوابین واجعلنی من المتطهرین کی ورد استنجاست و ورد استنجا را به وقت استنشاق میگفت عزیزی بشنید و این را طاقت نداشت (Verses 2221-2244)
Chapter c.86 قصهی آن مرغ گرفته کی وصیت کرد کی بر گذشته پشیمانی مخور تدارک وقت اندیش و روزگار مبر در پشیمانی (Verses 2245-2265)
Chapter c.87 چاره اندیشیدن آن ماهی نیمعاقل و خود را مرده کردن (Verses 2266-2286)
Chapter c.88 بیان آنک عهد کردن احمق وقت گرفتاری و ندم هیچ وفایی ندارد کی لو ردوالعادوا لما نهوا عنه و انهم لکاذبون صبح کاذب وفا ندارد (Verses 2287-2300)
Chapter c.89 در بیان آنک وهم قلب عقلست و ستیزهی اوست بدو ماند و او نیست و قصهی مجاوبات موسی علیهالسلام کی صاحب عقل بود با فرعون کی صاحب وهم بود (Verses 2301-2340)
Chapter c.90 بیان آنک عمارت در ویرانیست و جمعیت در پراکندگیست و درستی در شکستگیست و مراد در بیمرادیست و وجود در عدم است و علی هذا بقیة الاضداد والازواج (Verses 2341-2383)
Chapter c.91 بیان آنک هر حس مدرکی را از آدمی نیز مدرکاتی دیگرست کی از مدرکات آن حس دگر بیخبرست چنانک هر پیشهور استاد اعجمی کار آن استاد دگر پیشهورست و بیخبری او از آنک وظیفهی او نیست دلیل نکند کی آن مدرکات نیست اگر چه به حکم حال منکر بود آن را اما از منکری او اینجا جز بیخبری نمیخواهیم درین مقام (Verses 2384-2440)
Chapter c.92 حمله بردن این جهانیان بر آن جهانیان و تاختن بردن تا سینور ذر و نسل کی سر حد غیب است و غفلت ایشان از کمین کی چون غازی به غزا نرود کافر تاختن آورد (Verses 2441-2468)
Chapter c.93 بیان آنک تن خاکی آدمی همچون آهن نیکو جوهر قابل آینه شدن است تا درو هم در دنیا بهشت و دوزخ و قیامت و غیر آن معاینه بنماید نه بر طریق خیال (Verses 2469-2486)
Chapter c.94 باز گفتن موسی علیهالسلام اسرار فرعون را و واقعات او را ظهر الغیب تابخبیری حق ایمان آورد یا گمان برد (Verses 2487-2502)
Chapter c.95 بیان آنک در توبه بازست (Verses 2503-2508)
Chapter c.96 گفتن موسی علیهالسلام فرعون را کی از من یک پند قبول کن و چهار فضیلت عوض بستان (Verses 2509-2527)
Chapter c.97 شرح کردن موسی علیهالسلام آن چهار فضیلت را جهت پای مزد ایمان فرعون (Verses 2528-2539)
Chapter c.98 تفسیر کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف (Verses 2540-2561)
Chapter c.99 غره شدن آدمی به ذکاوت و تصویرات طبع خویشتن و طلب ناکردن علم غیب کی علم انبیاست (Verses 2562-2576)
Chapter c.100 بیان این خبر کی کلموا الناس علی قدر عقولهم لا علی قدر عقولکم حتی لا یکذبوا الله و رسوله (Verses 2577-2584)
Chapter c.101 قوله علیه السلام من بشرنی بخروج صفر بشرته بالجنة (Verses 2585-2596)
Chapter c.102 مشورت کردن فرعون با ایسیه در ایمان آوردن به موسی علیهالسلام (Verses 2597-2627)
Chapter c.103 قصهی باز پادشاه و کمپیر زن (Verses 2628-2656)
Chapter c.104 قصهی آن زن کی طفل او بر سر ناودان غیژید و خطر افتادن بود و از علی کرمالله وجهه چاره جست (Verses 2657-2722)
Chapter c.105 مشورت کردن فرعون با وزیرش هامان در ایمان آوردن به موسی علیهالسلام (Verses 2723-2736)
Chapter c.106 تزییف سخن هامان علیهاللعنه (Verses 2737-2773)
Chapter c.107 نومید شدن موسی علیهالسلام از ایمام فرعون به تاثیر کردن سخن هامان در دل فرعون (Verses 2774-2778)
Chapter c.108 منازعت امیران عرب با مصطفی علیهالسلام کی ملک را مقاسمت کن با ما تا نزاعی نباشد و جواب فرمودن مصطفی علیهالسلام کی من مامورم درین امارت و بحث ایشان از طرفین (Verses 2779-2810)
Chapter c.109 در بیان آنک شناسای قدرت حق نپرسد کی بهشت و دوزخ کجاست (Verses 2811-2832)
Chapter c.110 جواب دهری کی منکر الوهیت است و عالم را قدیم میگوید (Verses 2833-2880)
Chapter c.111 تفسیر این آیت کی و ما خلقنا السموات والارض و ما بینهما الا بالحق نیافریدمشان بهر همین کی شما میبینید بلک بهر معنی و حکمت باقیه کی شما نمیبینید آن را (Verses 2881-2920)
Chapter c.112 وحی کردن حق به موسی علیهالسلام کی ای موسی من کی خالقم تعالی ترا دوست میدارم (Verses 2921-2932)
Chapter c.113 خشم کردن پادشاه بر ندیم و شفاعت کردن شفیع آن مغضوب علیه را و از پادشاه درخواستن و پادشاه شفاعت او قبول کردن و رنجیدن ندیم از این شفیع کی چرا شفاعت کردی (Verses 2933-2973)
Chapter c.114 گفتن خلیل مر جبرئیل را علیهماالسلام چون پرسیدش کی الک حاجة خلیل جوابش داد کی اما الیک فلا (Verses 2974-3000)
Chapter c.115 مطالبه کردن موسی علیهالسلام حضرت را کی خلقت خلقا اهلکتهم و جواب آمدن (Verses 3001-3029)
Chapter c.116 بیان آنک روح حیوانی و عقل جز وی و وهم و خیال بر مثال دوغند و روح کی باقیست درین دوغ همچون روغن پنهانست (Verses 3030-3050)
Chapter c.117 مثال دیگر هم درین معنی (Verses 3051-3084)
Chapter c.118 حکایت آن پادشاهزاده کی پادشاهی حقیقی بوی روی نمود یوم یفرالمرء من اخیه و امه و ابیه نقد وقت او شد پادشاهی این خاک تودهی کودک طبعان کی قلعه گیری نام کنند آن کودک کی چیره آید بر سر خاک توده برآید و لاف زندگی قلعه مراست کودکان دیگر بر وی رشک برند کی التراب ربیع الصبیان آن پادشاهزاده چو از قید رنگها برست گفت من این خاکهای رنگین را همان خاک دون میگویم زر و اطلس و اکسون نمیگویم من ازین اکسون رستم یکسون رفتم و آتیناه الحکم صبیا ارشاد حق را مرور سالها حاجت نیست در قدرت کن فیکون هیچ کس سخن قابلیت نگوید (Verses 3085-3112)
Chapter c.119 عروس آوردن پادشاه فرزند خود را از خوف انقطاع نسل (Verses 3113-3128)
Chapter c.120 اختیار کردن پادشاه دختر درویش زاهدی را از جهت پسر و اعتراض کردن اهل حرم و ننگ داشتن ایشان از پیوندی درویش (Verses 3129-3159)
Chapter c.121 مستجاب شدن دعای پادشاه در خلاص پسرش از جادوی کابلی (Verses 3160-3188)
Chapter c.122 در بیان آنک شهزاده آدمی بچه است خلیفهی خداست پدرش آدم صفی خلیفهی حق مسجود ملایک و آن کمپیر کابلی دنیاست کی آدمیبچه را از پدر ببرید به سحر و انبیا و اولیا آن طبیب تدارک کننده (Verses 3189-3241)
Chapter c.123 حکایت آن زاهد کی در سال قحط شاد و خندان بود با مفلسی و بسیاری عیان و خلق میمردند از گرسنگی گفتندش چه هنگام شادیست کی هنگام صد تعزیت است گفت مرا باری نیست (Verses 3242-3258)
Chapter c.124 بیان آنک مجموع عالم صورت عقل کلست چون با عقل کل بکژروی جفا کردی صورت عالم ترا غم فزاید اغلب احوال چنانک دل با پدر بد کردی صورت پدر غم فزاید ترا و نتوانی رویش را دیدن اگر چه پیش از آن نور دیده بوده باشد و راحت جان (Verses 3259-3270)
Chapter c.125 قصهی فرزندان عزیر علیهالسلام کی از پدر احوال پدر میپرسیدند میگفت آری دیدمش میآید بعضی شناختندش بیهوش شدند بعضی نشناختند میگفتند خود مژدهای داد این بیهوش شدن چیست (Verses 3271-3299)
Chapter c.126 تفسیر این حدیث کی ائنی لاستغفر الله فی کل یوم سبعین مرة (Verses 3300-3310)
Chapter c.127 بیان آنک عقل جزوی تا بگور بیش نبیند در باقی مقلد اولیا و انبیاست (Verses 3311-3347)
Chapter c.128 بیان آنک یا ایها الذین آمنوا لا تقدموا بین یدی الله و رسوله چون نبی نیستی ز امت باش چونک سلطان نهای رعیت باش پس رو خاموش باش از خود زحمتی و رایی متراش (Verses 3348-3376)
Chapter c.129 قصهی شکایت استر با شتر کی من بسیار در رو میافتم در راه رفتن تو کم در روی میآیی این چراست و جواب گفتن شتر او را (Verses 3377-3406)
Chapter c.130 تصدیق کردن استر جوابهای شتر را و اقرار کردن بفضل او بر خود و ازو استعانت خواستن و بدو پناه گرفتن به صدق و نواختن شتر او را و ره نمودن و یاری دادن پدرانه و شاهانه (Verses 3407-3430)
Chapter c.131 لابه کردن قبطی سبطی را کی یک سبو بنیت خویش از نیل پر کن و بر لب من نه تا بخورم به حق دوستی و برادری کی سبو کی شما سبطیان بهر خود پر میکنید از نیل آب صاف است و سبوکی ما قبطیان پر میکنیم خون صاف است (Verses 3431-3493)
Chapter c.132 در خواستن قبطی دعای خیر و هدایت از سبطی و دعا کردن سبطی قبطی را به خیر و مستجاب شدن از اکرم الاکرمین وارحم الراحمین (Verses 3494-3543)
Chapter c.133 حکایت آن زن پلیدکار کی شوهر را گفت کی آن خیالات از سر امرودبن مینماید ترا کی چنینها نماید چشم آدمی را سر آن امرودبن از سر امرودبن فرود آی تا آن خیالها برود و اگر کسی گوید کی آنچ آن مرد میدید خیال نبود و جواب این مثالیست نه مثل در مثال همین قدر بس بود کی اگر بر سر امرودبن نرفتی هرگز آنها ندیدی خواه خیال خواه حقیقت (Verses 3544-3574)
Chapter c.134 باقی قصهی موسی علیهالسلام (Verses 3575-3636)
Chapter c.135 اطوار و منازل خلقت آدمی از ابتدا (Verses 3637-3667)
Chapter c.136 بیان آنک خلق دوزخ گرسنگانند و نالانند به حق کی روزیهای ما را فربه گردان و زود زاد به ما رسان کی ما را صبر نماند (Verses 3668-3710)
Chapter c.137 رفتن ذوالقرنین به کوه قاف و درخواست کردن کی ای کوه قاف از عظمت صفت حق ما را بگو و گفتن کوه قاف کی صفت عظمت او در گفت نیاید کی پیش آنها ادراکها فدا شود و لابه کردن ذوالقرنین کی از صنایعش کی در خاطر داری و بر تو گفتن آن آسانتر بود بگوی (Verses 3711-3720)
Chapter c.138 موری بر کاغذ میرفت نبشتن قلم دید قلم را ستودن گرفت موری دیگر کی چشم تیزتر بود گفت ستایش انگشتان را کن کی آن هنر ازیشان میبینم موری دگر کی از هر دو چشم روشنتر بود گفت من بازو را ستایم کی انگشتان فرع بازواند الی آخره (Verses 3721-3754)
Chapter c.139 نمودن جبرئیل علیهالسلام خود را به مصطفی صلیالله علیه و سلم به صورت خویش و از هفتصد پر او چون یک پر ظاهر شد افق را بگرفت و آفتاب محجوب شد با همه شعاعش (Verses 3755-3855)