Masnavi Book 6, Chapter c.131
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
شاهزاده پیش شه حیران این هفت گردون دیده در یک مشت طین
(4589)
هیچ ممکن نه ببحثی لب گشود لیک جان با جان دمی خامش نبود
(4590)
آمده در خاطرش کین بس خفیست این همه معنیست پس صورت ز چیست
(4591)
صورتی از صورتت بیزار کن خفتهای هر خفته را بیدار کن
(4592)
آن کلامت میرهاند از کلام وان سقامت میجهاند از سقام
(4593)
پس سقام عشق جان صحتست رنجهااش حسرت هر راحتست
(4594)
ای تن اکنون دست خود زین جان بشو ور نمیشویی جز این جانی بجو
(4595)
حاصل آن شه نیک او را مینواخت او از آن خورشید چون مه میگداخت
(4596)
آن گداز عاشقان باشد نمو همچو مه اندر گدازش تازهرو
(4597)
جمله رنجوران دوا دارند امید نالد این رنجور کم افزون کنید
(4598)
خوشتر از این سم ندیدم شربتی زین مرض خوشتر نباشد صحتی
(4599)
زین گنه بهتر نباشد طاعتی سالها نسبت بدین دم ساعتی
(4600)
مدتی بد پیش این شه زین نسق دل کباب و جان نهاده بر طبق
(4601)
گفت شه از هر کسی یک سر برید من ز شه هر لحظه قربانم جدید
(4602)
من فقیرم از زر از سر محتشم صد هزاران سر خلف دارد سرم
(4603)
با دو پا در عشق نتوان تاختن با یکی سر عشق نتوان باختن
(4604)
هر کسی را خود دو پا و یکسرست با هزاران پا و سر تن نادرست
(4605)
زین سبب هنگامهها شد کل هدر هست این هنگامه هر دم گرمتر
(4606)
معدن گرمیست اندر لامکان هفت دوزخ از شرارش یک دخان
(4607)