Masnavi Book 6, Chapter c.138
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
قصه کوته کن که رای نفس کور برد او را بعد سالی سوی گور
(4865)
شاه چون از محو شد سوی وجود چشم مریخیش آن خون کرده بود
(4866)
چون به ترکش بنگرید آن بینظیر دید کم از ترکشش یک چوبه تیر
(4867)
گفت کو آن تیر و از حق باز جست گفت که اندر حلق او کز تیر تست
(4868)
عفو کرد آن شاه دریادل ولی آمده بد تیر اه بر مقتلی
(4869)
کشته شد در نوحهی او میگریست اوست جمله هم کشنده و هم ولیست
(4870)
ور نباشد هر دو او پس کل نیست هم کشندهی خلق و هم ماتمکنیست
(4871)
شکر میکرد آن شهید زردخد کان بزد بر جسم و بر معنی نزد
(4872)
جسم ظاهر عاقبت خود رفتنیست تا ابد معنی بخواهد شاد زیست
(4873)
آن عتاب ار رفت هم بر پوست رفت دوست بیآزار سوی دوست رفت
(4874)
گرچه او فتراک شاهنشه گرفت آخر از عین الکمال او ره گرفت
(4875)
و آن سوم کاهلترین هر سه بود صورت و معنی به کلی او ربود
(4876)