Masnavi Book 1, Chapter c.132
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
مرد گفت آری سبو را سر ببند هین که این هدیه ست ما را سودمند
(2720)
در نمد در دوز تو این کوزه را تا گشاید شه به هدیه روزه را
(2721)
کاین چنین اندر همه آفاق نیست جز رحیق و مایهی اذواق نیست
(2722)
ز آن که ایشان ز آبهای تلخ و شور دایما پر علتاند و نیم کور
(2723)
مرغ کآب شور باشد مسکنش او چه داند جای آب روشنش
(2724)
ای که اندر چشمهی شورست جان تو چه دانی شط و جیحون و فرات
(2725)
ای تو نارسته از این فانی رباط تو چه دانی محو و سکر و انبساط
(2726)
ور بدانی نقلت از اب وز جد است پیش تو این نامها چون ابجد است
(2727)
ابجد و هوز چه فاش است و پدید بر همه طفلان و معنی بس بعید
(2728)
پس سبو برداشت آن مرد عرب در سفر شد میکشیدش روز و شب
(2729)
بر سبو لرزان بد از آفات دهر هم کشیدش از بیابان تا به شهر
(2730)
زن مصلا باز کرده از نیاز رب سلم ورد کرده در نماز
(2731)
که نگه دار آب ما را از خسان یا رب آن گوهر بدان دریا رسان
(2732)
گر چه شویم آگه است و پر فن است لیک گوهر را هزاران دشمن است
(2733)
خود چه باشد گوهر آب کوثر است قطرهای زین است کاصل گوهر است
(2734)
از دعاهای زن و زاری او وز غم مرد و گرانباری او
(2735)
سالم از دزدان و از آسیب سنگ برد تا دار الخلافه بیدرنگ
(2736)
دید درگاهی پر از انعامها اهل حاجت گستریده دامها
(2737)
دم به دم هر سوی صاحب حاجتی یافته ز آن در عطا و خلعتی
(2738)
بهر گبر و مومن و زیبا و زشت همچو خورشید و مطر نی چون بهشت
(2739)
دید قومی در نظر آراسته قوم دیگر منتظر برخاسته
(2740)
خاص و عامه از سلیمان تا به مور زنده گشته چون جهان از نفخ صور
(2741)
اهل صورت در جواهر بافته اهل معنی بحر معنی یافته
(2742)
آن که بیهمت چه با همت شده و آن که با همت چه با نعمت شده
(2743)