Masnavi Book 1, Chapter c.147

← Back to chapter overview

The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net

گفت یارش کاندر آ ای جمله من نی مخالف چون گل و خار چمن‌‌

(3077)

رشته یکتا شد غلط کم شد کنون گر دو تا بینی حروف کاف و نون‌‌

(3078)

کاف و نون همچون کمند آمد جذوب تا کشاند مر عدم را در خطوب‌‌

(3079)

پس دو تا باید کمند اندر صور گر چه یکتا باشد آن دو در اثر

(3080)

گر دو پا گر چار پا ره را برد همچو مقراض دو تا یکتا برد

(3081)

آن دو همبازان گازر را ببین هست در ظاهر خلافی ز آن و ز این‌‌

(3082)

آن یکی کرباس را در آب زد و آن دگر همباز خشکش می‌‌کند

(3083)

باز او آن خشک را تر می‌‌کند گوییا ز استیزه ضد بر می‌‌تند

(3084)

لیک این دو ضد استیزه نما یکدل و یک کار باشد در رضا

(3085)

هر نبی و هر ولی را مسلکی است لیک تا حق می‌‌برد جمله یکی است‌‌

(3086)

چون که جمع مستمع را خواب برد سنگهای آسیا را آب برد

(3087)

رفتن این آب فوق آسیاست رفتنش در آسیا بهر شماست‌‌

(3088)

چون شما را حاجت طاحون نماند آب را در جوی اصلی باز راند

(3089)

ناطقه سوی دهان تعلیم راست ور نه خود آن نطق را جویی جداست‌‌

(3090)

می‌‌رود بی‌‌بانگ و بی‌‌تکرارها تحتها الأنهار تا گلزارها

(3091)

ای خدا جان را تو بنما آن مقام کاندر او بی‌‌حرف می‌‌روید کلام‌‌

(3092)

تا که سازد جان پاک از سر قدم سوی عرصه‌‌ی دور پهنای عدم‌‌

(3093)

عرصه‌‌ای بس با گشاد و با فضا وین خیال و هست یابد زو نوا

(3094)

تنگتر آمد خیالات از عدم ز آن سبب باشد خیال اسباب غم‌‌

(3095)

باز هستی تنگتر بود از خیال ز آن شود در وی قمر همچون هلال‌‌

(3096)

باز هستی جهان حس و رنگ تنگتر آمد که زندانی است تنگ‌‌

(3097)

علت تنگی است ترکیب و عدد جانب ترکیب حسها می‌‌کشد

(3098)

ز آن سوی حس عالم توحید دان گر یکی خواهی بدان جانب بران‌‌

(3099)

امر کن یک فعل بود و نون و کاف در سخن افتاد و معنی بود صاف‌‌

(3100)

این سخن پایان ندارد باز گرد تا چه شد احوال گرگ اندر نبرد

(3101)