Masnavi Book 1, Chapter c.56
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
گفت ای یاران حقم الهام داد مر ضعیفی را قوی رایی فتاد
(1008)
آن چه حق آموخت مر زنبور را آن نباشد شیر را و گور را
(1009)
خانهها سازد پر از حلوای تر حق بر او آن علم را بگشاد در
(1010)
آن چه حق آموخت کرم پیله را هیچ پیلی داند آن گون حیله را
(1011)
آدم خاکی ز حق آموخت علم تا به هفتم آسمان افروخت علم
(1012)
نام و ناموس ملک را در شکست کوری آن کس که در حق درشک است
(1013)
زاهد چندین هزاران ساله را پوز بندی ساخت آن گوساله را
(1014)
تا نتاند شیر علم دین کشید تا نگردد گرد آن قصر مشید
(1015)
علمهای اهل حس شد پوز بند تا نگیرد شیر ز آن علم بلند
(1016)
قطرهی دل را یکی گوهر فتاد کان به دریاها و گردونها نداد
(1017)
چند صورت آخر ای صورت پرست جان بیمعنیت از صورت نرست
(1018)
گر به صورت آدمی انسان بدی احمد و بو جهل خود یکسان بدی
(1019)
نقش بر دیوار مثل آدم است بنگر از صورت چه چیز او کم است
(1020)
جان کم است آن صورت با تاب را رو بجو آن گوهر کمیاب را
(1021)
شد سر شیران عالم جمله پست چون سگ اصحاب را دادند دست
(1022)
چه زیان استش از آن نقش نفور چون که جانش غرق شد در بحر نور
(1023)
وصف صورت نیست اندر خامهها عالم و عادل بود در نامهها
(1024)
عالم و عادل همه معنی است بس کش نیابی در مکان و پیش و پس
(1025)
میزند بر تن ز سوی لامکان مینگنجد در فلک خورشید جان
(1026)