Masnavi Book 1, Chapter c.95
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
بعد از آنش از قفس بیرون فگند طوطیک پرید تا شاخ بلند
(1825)
طوطی مرده چنان پرواز کرد کافتاب از چرخ ترکی تاز کرد
(1826)
خواجه حیران گشت اندر کار مرغ بیخبر ناگه بدید اسرار مرغ
(1827)
روی بالا کرد و گفت ای عندلیب از بیان حال خودمان ده نصیب
(1828)
او چه کرد آن جا که تو آموختی ساختی مکری و ما را سوختی
(1829)
گفت طوطی کاو به فعلم پند داد که رها کن لطف آواز و وداد
(1830)
ز آن که آوازت ترا در بند کرد خویشتن مرده پی این پند کرد
(1831)
یعنی ای مطرب شده با عام و خاص مرده شو چون من که تا یابی خلاص
(1832)
دانه باشی مرغکانت بر چنند غنچه باشی کودکانت بر کنند
(1833)
دانه پنهان کن بکلی دام شو غنچه پنهان کن گیاه بام شو
(1834)
هر که داد او حسن خود را در مزاد صد قضای بد سوی او رو نهاد
(1835)
چشمها و خشمها و رشکها بر سرش ریزد چو آب از مشکها
(1836)
دشمنان او را ز غیرت میدرند دوستان هم روزگارش میبرند
(1837)
آن که غافل بود از کشت بهار او چه داند قیمت این روزگار
(1838)
در پناه لطف حق باید گریخت کاو هزاران لطف بر ارواح ریخت
(1839)
تا پناهی یابی آن گه چون پناه آب و آتش مر ترا گردد سپاه
(1840)
نوح و موسی را نه دریا یار شد نه بر اعداشان به کین قهار شد
(1841)
آتش ابراهیم را نی قلعه بود تا بر آورد از دل نمرود دود
(1842)
کوه یحیی را نه سوی خویش خواند قاصدانش را به زخم سنگ راند
(1843)
گفت ای یحیی بیا در من گریز تا پناهت باشم از شمشیر تیز
(1844)