Masnavi Book 2, Chapter c.104

← Back to chapter overview

The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net

گر تو هستی آشنای جان من نیست دعوی گفت معنی لان من‏

(3573)

گر بگویم نیم شب پیش توام هین مترس از شب که من خویش توام‏

(3574)

این دو دعوی پیش تو معنی بود چون شناسی بانگ خویشاوند خود

(3575)

پیشی و خویشی دو دعوی بود لیک هر دو معنی بود پیش فهم نیک‏

(3576)

قرب آوازش گواهی می‏دهد کاین دم از نزدیک یاری می‏جهد

(3577)

لذت آواز خویشاوند نیز شد گوا بر صدق آن خویش عزیز

(3578)

باز بی‏الهام احمق کاو ز جهل می‏نداند بانگ بیگانه ز اهل‏

(3579)

پیش او دعوی بود گفتار او جهل او شد مایه‏ی انکار او

(3580)

پیش زیرک کاندرونش نورهاست عین این آواز معنی بود راست‏

(3581)

یا به تازی گفت یک تازی زبان که همی‏دانم زبان تازیان‏

(3582)

عین تازی گفتنش معنی بود گر چه تازی گفتنش دعوی بود

(3583)

یا نویسد کاتبی بر کاغذی کاتب و خط خوانم و من ابجدی‏

(3584)

این نوشته گر چه خود دعوی بود هم نوشته شاهد معنی بود

(3585)

یا بگوید صوفیی دیدی تو دوش در میان خواب سجاده به دوش‏

(3586)

من بدم آن و آن چه گفتم خواب در با تو اندر خواب در شرح نظر

(3587)

گوش کن چون حلقه اندر گوش کن آن سخن را پیشوای هوش کن‏

(3588)

چون ترا یاد آید آن خواب این سخن معجز نو باشد و زر کهن‏

(3589)

گر چه دعوی می‏نماید این ولی جان صاحب واقعه گوید بلی‏

(3590)

پس چو حکمت ضاله‏ی مومن بود آن ز هر که بشنود موقن بود

(3591)

چون که خود را پیش او یابد فقط چون بود شک چون کند او را غلط

(3592)

تشنه‏ای را چون بگویی تو شتاب در قدح آب است بستان زود آب‏

(3593)

هیچ گوید تشنه کاین دعوی است رو از برم ای مدعی مهجور شو

(3594)

یا گواه و حجتی بنما که این جنس آب است و از آن ماء معین‏

(3595)

یا به طفل شیر مادر بانگ زد که بیا من مادرم هان ای ولد

(3596)

طفل گوید مادرا حجت بیار تا که با شیرت بگیرم من قرار

(3597)

در دل هر امتی کز حق مزه ست روی و آواز پیمبر معجزه ست‏

(3598)

چون پیمبر از برون بانگی زند جان امت در درون سجده کند

(3599)

ز انکه جنس بانگ او اندر جهان از کسی نشنیده باشد گوش جان‏

(3600)

آن غریب از ذوق آواز غریب از زبان حق شنود انی قریب‏

(3601)