Masnavi Book 2, Chapter c.107
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
این بداند کان که اهل خاطر است غایب آفاق او را حاضر است
(3612)
پیش مریم حاضر آید در نظر مادر یحیی که دور است از بصر
(3613)
دیدهها بسته ببیند دوست را چون مشبک کرده باشد پوست را
(3614)
ور ندیدش نه از برون نز اندرون از حکایت گیر معنی ای زبون
(3615)
نه چنان کافسانهها بشنیده بود همچو شین بر نقش آن چسبیده بود
(3616)
تا همیگفت آن کلیله بیزبان چون سخن نوشد ز دمنه بیبیان
(3617)
ور بدانستند لحن همدگر فهم آن چون کرد بینطقی بشر
(3618)
در میان شیر و گاو آن دمنه چون شد رسول و خواند بر هر دو فسون
(3619)
چون وزیر شیر شد گاو نبیل چون ز عکس ماه ترسان گشت پیل
(3620)
این کلیله و دمنه جمله افتری است ور نه کی با زاغ لکلک را مری است
(3621)
ای برادر قصه چون پیمانهای است معنی اندر وی مثال دانهای است
(3622)
دانهی معنی بگیرد مرد عقل ننگرد پیمانه را گر گشت نقل
(3623)
ماجرای بلبل و گل گوش دار گر چه گفتی نیست آن جا آشکار
(3624)