Masnavi Book 2, Chapter c.115
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
زاهدی بد در میان بادیه در عبادت غرق چون عبادیه
(3788)
حاجیان آن جا رسیدند از بلاد دیدهشان بر زاهد خشک اوفتاد
(3789)
جای زاهد خشک بود او تر مزاج از سموم بادیه بودش علاج
(3790)
حاجیان حیران شدند از وحدتش و آن سلامت در میان آفتش
(3791)
در نماز استاده بد بر روی ریگ ریگ کز تفش بجوشد آب دیگ
(3792)
گفتیی سر مست در سبزه و گل است یا سواره بر براق و دلدل است
(3793)
یا که پایش بر حریر و حلههاست یا سموم او را به از باد صباست
(3794)
پس بماندند آن جماعت با نیاز تا شود درویش فارغ از نماز
(3795)
چون ز استغراق باز آمد فقیر ز آن جماعت زندهای روشن ضمیر
(3796)
دید کابش میچکید از دست و رو جامهاش تر بود از آثار وضو
(3797)
پس بپرسیدش که آبت از کجاست دست را برداشت کز سوی شماست
(3798)
گفت هر گاهی که خواهی میرسد بیز جاه و بیز حبل من مسد
(3799)
مشکل ما حل کن ای سلطان دین تا ببخشد حال تو ما را یقین
(3800)
وانما سری ز اسرارت به ما تا ببریم از میان زنارها
(3801)
چشم را بگشود سوی آسمان که اجابت کن دعای حاجیان
(3802)
رزق جویی را ز بالا خو گرم تو ز بالا بر گشودستی درم
(3803)
ای نموده تو مکان از لامکان فی السماء رزقکم کرده عیان
(3804)
در میان این مناجات ابر خوش زود پیدا شد چو پیل آب کش
(3805)
همچو آب از مشک باریدن گرفت در گو و در غارها مسکن گرفت
(3806)
ابر میبارید چون مشک اشکها حاجیان جمله گشاده مشکها
(3807)
یک جماعت ز آن عجایب کارها میبریدند از میان زنارها
(3808)
قوم دیگر را یقین در ازدیاد زین عجب و الله أعلم بالرشاد
(3809)
قوم دیگر ناپذیرا ترش و خام ناقصان سرمدی تم الکلام
(3810)