Masnavi Book 2, Chapter c.114

← Back to chapter overview

The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net

تخم بطی گر چه مرغ خانه‏ات کرد زیر پر چو دایه تربیت‏

(3766)

مادر تو بط آن دریا بده‏ست دایه‏ات خاکی بد و خشکی پرست‏

(3767)

میل دریا که دل تو اندر است آن طبیعت جانت را از مادر است‏

(3768)

میل خشکی مر ترا زین دایه است دایه را بگذار کاو بد رایه است‏

(3769)

دایه را بگذار در خشک و بران اندر آن در بحر معنی چون بطان‏

(3770)

گر ترا مادر بترساند ز آب تو مترس و سوی دریا ران شتاب‏

(3771)

تو بطی بر خشک و بر تر زنده‏ای نی چو مرغ خانه خانه کنده‏ای‏

(3772)

تو ز کرمنا بنی آدم شهی هم به خشکی هم به دریا پا نهی‏

(3773)

که حملناهم علی البحری به جان از حملناهم علی البر پیش ران‏

(3774)

مر ملایک را سوی بر راه نیست جنس حیوان هم ز بحر آگاه نیست‏

(3775)

تو به تن حیوان به جانی از ملک تا روی هم بر زمین هم بر فلک‏

(3776)

تا به ظاهر مثلکم باشد بشر با دل یوحی إلیه دیده‏ور

(3777)

قالب خاکی فتاده بر زمین روح آن گردان بر این چرخ برین‏

(3778)

ما همه مرغابیانیم ای غلام بحر می‏داند زبان ما تمام‏

(3779)

پس سلیمان بحر آمد ما چو طیر در سلیمان تا ابد داریم سیر

(3780)

با سلیمان پای در دریا بنه تا چو داود آب سازد صد زره‏

(3781)

آن سلیمان پیش جمله حاضر است لیک غیرت چشم بند و ساحر است‏

(3782)

تا ز جهل و خوابناکی و فضول او به پیش ما و ما از وی ملول‏

(3783)

تشنه را درد سر آرد بانگ رعد چون نداند کاو کشاند ابر سعد

(3784)

چشم او مانده است در جوی روان بی‏خبر از ذوق آب آسمان‏

(3785)

مرکب همت سوی اسباب راند از مسبب لاجرم محجوب ماند

(3786)

آن که بیند او مسبب را عیان کی نهد دل بر سببهای جهان‏

(3787)