Masnavi Book 2, Chapter c.28
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
دوستان در قصهی ذو النون شدند سوی زندان و در آن رایی زدند
(1430)
کاین مگر قاصد کند یا حکمتی است او در این دین قبلهای و آیتی است
(1431)
دور دور از عقل چون دریای او تا جنون باشد سفه فرمای او
(1432)
حاش لله از کمال جاه او کابر بیماری بپوشد ماه او
(1433)
او ز شر عامه اندر خانه شد او ز ننگ عاقلان دیوانه شد
(1434)
او ز عار عقل کند تن پرست قاصدا رفته ست و دیوانه شده ست
(1435)
که ببندیدم قوی و ز ساز گاو بر سر و پشتم بزن وین را مکاو
(1436)
تا ز زخم لخت یابم من حیات چون قتیل از گاو موسی ای ثقات
(1437)
تا ز زخم لخت گاوی خوش شوم همچو کشتهی گاو موسی گش شوم
(1438)
زنده شد کشته ز زخم دم گاو همچو مس از کیمیا شد زر ساو
(1439)
کشته بر جست و بگفت اسرار را وا نمود آن زمرهی خونخوار را
(1440)
گفت روشن کاین جماعت کشتهاند کاین زمان در خصمیام آشفتهاند
(1441)
چون که کشته گردد این جسم گران زنده گردد هستی اسرار دان
(1442)
جان او بیند بهشت و نار را باز داند جملهی اسرار را
(1443)
وا نماید خونیان دیو را وا نماید دام خدعه و ریو را
(1444)
گاو کشتن هست از شرط طریق تا شود از زخم دمش جان مفیق
(1445)
گاو نفس خویش را زوتر بکش تا شود روح خفی زنده و بهش
(1446)