Masnavi Book 2, Chapter c.36
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
وحی آمد سوی موسی از خدا بندهی ما را ز ما کردی جدا
(1750)
تو برای وصل کردن آمدی نی برای فصل کردن آمدی
(1751)
تا توانی پا منه اندر فراق أبغض الأشیاء عندی الطلاق
(1752)
هر کسی را سیرتی بنهادهام هر کسی را اصطلاحی دادهام
(1753)
در حق او مدح و در حق تو ذم در حق او شهد و در حق تو سم
(1754)
ما بری از پاک و ناپاکی همه از گران جانی و چالاکی همه
(1755)
من نکردم امر تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم
(1756)
هندوان را اصطلاح هند مدح سندیان را اصطلاح سند مدح
(1757)
من نگردم پاک از تسبیحشان پاک هم ایشان شوند و در فشان
(1758)
ما زبان را ننگریم و قال را ما روان را بنگریم و حال را
(1759)
ناظر قلبیم اگر خاشع بود گر چه گفت لفظ ناخاضع رود
(1760)
ز انکه دل جوهر بود گفتن عرض پس طفیل آمد عرض جوهر غرض
(1761)
چند ازین الفاظ و اضمار و مجاز سوز خواهم سوز با آن سوز ساز
(1762)
آتشی از عشق در جان بر فروز سربهسر فکر و عبارت را بسوز
(1763)
موسیا آداب دانان دیگرند سوخته جان و روانان دیگرند
(1764)
عاشقان را هر نفس سوزیدنی ست بر ده ویران خراج و عشر نیست
(1765)
گر خطا گوید و را خاطی مگو گر بود پر خون شهید او را مشو
(1766)
خون شهیدان را ز آب اولیتر است این خطا از صد ثواب اولیتر است
(1767)
در درون کعبه رسم قبله نیست چه غم ار غواص را پاچیله نیست
(1768)
تو ز سر مستان قلاووزی مجو جامه چاکان را چه فرمایی رفو
(1769)
ملت عشق از همه دینها جداست عاشقان را ملت و مذهب خداست
(1770)
لعل را گر مهر نبود باک نیست عشق در دریای غم غمناک نیست
(1771)