Masnavi Book 2, Chapter c.55

← Back to chapter overview

The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net

گفت با دلقک شبی سید اجل قحبه‏ای را خواستی تو از عجل‏

(2333)

با من این را باز می‏بایست گفت تا یکی مستور کردیمیت جفت‏

(2334)

گفت نه مستور صالح خواستم قحبه گشتند و ز غم تن کاستم‏

(2335)

خواستم این قحبه را بی‏معرفت تا ببینم چون شود این عاقبت‏

(2336)

عقل را من آزمودم هم بسی زین سپس جویم جنون را مغرسی‏

(2337)