Masnavi Book 2, Chapter c.69
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
گفت هر مردی که باشد بد گمان نشنود او راست را با صد نشان
(2714)
هر درونی که خیالاندیش شد چون دلیل آری خیالش بیش شد
(2715)
چون سخن دروی رود علت شود تیغ غازی دزد را آلت شود
(2716)
پس جواب او سکوت است و سکون هست با ابله سخن گفتن جنون
(2717)
تو ز من با حق چه نالی ای سلیم تو بنال از شر آن نفس لئیم
(2718)
تو خوری حلوا تو را دنبل شود تب بگیرد طبع تو مختل شود
(2719)
بیگنه لعنت کنی ابلیس را چون نبینی از خود آن تلبیس را
(2720)
نیست از ابلیس از تست ای غوی که چو روبه سوی دنبه میدوی
(2721)
چون که در سبزه ببینی دنبه را دام باشد این ندانی تو چرا
(2722)
ز آن ندانی کت ز دانش دور کرد میل دنبه چشم و عقلت کور کرد
(2723)
حبک الأشیاء یعمیک یصم نفسک السودا جنت لا تختصم
(2724)
تو گنه بر من منه کژ مژ مبین من ز بد بیزارم و از حرص و کین
(2725)
من بدی کردم پشیمانم هنوز انتظارم تا شبم آید به روز
(2726)
متهم گشتم میان خلق من فعل خود بر من نهد هر مرد و زن
(2727)
گرگ بیچاره اگر چه گرسنه است متهم باشد که او در طنطنه است
(2728)
از ضعیفی چون نتاند راه رفت خلق گوید تخمه است از لوت زفت
(2729)