Masnavi Book 2, Chapter c.71

← Back to chapter overview

The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net

قاضیی بنشاندند او می‏گریست گفت نایب قاضیا گریه ز چیست‏

(2744)

این نه وقت گریه و فریاد تست وقت شادی و مبارک باد تست‏

(2745)

گفت اه چون حکم راند بی‏دلی در میان آن دو عالم جاهلی‏

(2746)

آن دو خصم از واقعه‏ی خود واقفند قاضی مسکین چه داند ز آن دو بند

(2747)

جاهل است و غافل است از حالشان چون رود در خونشان و مالشان‏

(2748)

گفت خصمان عالمند و علتی جاهلی تو لیک شمع ملتی‏

(2749)

ز انکه تو علت نداری در میان آن فراغت هست نور دیده‏گان‏

(2750)

و آن دو عالم را غرضشان کور کرد علمشان را علت اندر گور کرد

(2751)

جهل را بی‏علتی عالم کند علم را علت کژ و ظالم کند

(2752)

تا تو رشوت نستدی بیننده‏ای چون طمع کردی ضریر و بنده‏ای‏

(2753)

از هوا من خوی را واکرده‏ام لقمه‏های شهوتی کم خورده‏ام‏

(2754)

چاشنی گیر دلم شد با فروغ راست را داند حقیقت از دروغ‏

(2755)