Masnavi Book 2, Chapter c.96
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
چون نفاذ امر شیخ آن میر دید ز آمد ماهی شدش و جدی پدید
(3336)
گفت اه ماهی ز پیران آگه است شه تنی را کاو لعین درگه است
(3337)
ماهیان از پیر آگه ما بعید ما شقی زین دولت و ایشان سعید
(3338)
سجده کرد و رفت گریان و خراب گشت دیوانه ز عشق فتح باب
(3339)
پس تو ای ناشسته رو در چیستی در نزاع و در حسد با کیستی
(3340)
با دم شیری تو بازی میکنی بر ملایک ترک تازی میکنی
(3341)
بد چه میگویی تو خیر محض را هین ترفع کم شمر آن خفض را
(3342)
بد چه باشد مس محتاج مهان شیخ که بود کیمیای بیکران
(3343)
مس اگر از کیمیا قابل نبد کیمیا از مس هرگز مس نشد
(3344)
بد چه باشد سرکشی آتش عمل شیخ که بود عین دریای ازل
(3345)
دایم آتش را بترسانند از آب آب کی ترسید هرگز ز التهاب
(3346)
در رخ مه عیب بینی میکنی در بهشتی خارچینی میکنی
(3347)
گر بهشت اندر روی تو خار جو هیچ خار آن جا نیابی غیر تو
(3348)
میبپوشی آفتابی در گلی رخنه میجویی ز بدر کاملی
(3349)
آفتابی که بتابد در جهان بهر خفاشی کجا گردد نهان
(3350)
عیبها از رد پیران عیب شد غیبها از رشک ایشان غیب شد
(3351)
باری از دوری ز خدمت یار باش در ندامت چابک و بر کار باش
(3352)
تا از آن راهت نسیمی میرسد آب رحمت را چه بندی از حسد
(3353)
گر چه دوری دور میجنبان تو دم حیث ما کنتم فولوا وجهکم
(3354)
چون خری در گل فتد از گام تیز دمبهدم جنبد برای عزم خیز
(3355)
جای را هموار نکند بهر باش داند او که نیست آن جای معاش
(3356)
حس تو از حس خر کمتر بده ست که دل تو زین وحلها بر نجست
(3357)
در وحل تاویل رخصت میکنی چون نمیخواهی کز آن دل بر کنی
(3358)
کاین روا باشد مرا من مضطرم حق نگیرد عاجزی را از کرم
(3359)
خود گرفته ستت تو چون کفتار کور این گرفتن را نبینی از غرور
(3360)
میگوند این جایگه کفتار نیست از برون جویید کاندر غار نیست
(3361)
این همیگویند و بندش مینهند او همیگوید ز من بیآگهند
(3362)
گر ز من آگاه بودی این عدو کی ندا کردی که آن کفتار کو
(3363)