Masnavi Book 6, Chapter c.60
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
گفت صوفی قادرست آن مستعان که کند سودای ما را بی زیان
(1739)
آنک آتش را کند ورد و شجر هم تواند کرد این را بیضرر
(1740)
آنک گل آرد برون از عین خار هم تواند کرد این دی را بهار
(1741)
آنک زو هر سرو آزادی کند قادرست ار غصه را شادی کند
(1742)
آنک شد موجود از وی هر عدم گر بدارد باقیش او را چه کم
(1743)
آنک تن را جان دهد تا حی شود گر نمیراند زیانش کی شود
(1744)
خود چه باشد گر ببخشد آن جواد بنده را مقصود جان بیاجتهاد
(1745)
دور دارد از ضعیفان در کمین مکر نفس و فتنهی دیو لعین
(1746)