Masnavi Book 1, Chapter c.125
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
ناقهی صالح به صورت بد شتر پی بریدندش ز جهل آن قوم مر
(2509)
از برای آب چون خصمش شدند نان کور و آب کور ایشان بدند
(2510)
ناقة الله آب خورد از جوی و میغ آب حق را داشتند از حق دریغ
(2511)
ناقهی صالح چو جسم صالحان شد کمینی در هلاک طالحان
(2512)
تا بر آن امت ز حکم مرگ و درد ناقة الله و سقیاها چه کرد
(2513)
شحنهی قهر خدا ز یشان بجست خونبهای اشتری شهری درست
(2514)
روح همچون صالح و تن ناقه است روح اندر وصل و تن در فاقه است
(2515)
روح صالح قابل آفات نیست زخم بر ناقه بود بر ذات نیست
(2516)
کس نیابد بر دل ایشان ظفر بر صدف آمد ضرر نی بر گهر
(2517)
روح صالح قابل آزار نیست نور یزدان سغبهی کفار نیست
(2518)
حق از آن پیوست با جسمی نهان تاش آزارند و بینند امتحان
(2519)
بیخبر کآزار این آزار اوست آب این خم متصل با آب جوست
(2520)
ز آن تعلق کرد با جسمی اله تا که گردد جمله عالم را پناه
(2521)
ناقهی جسم ولی را بنده باش تا شوی با روح صالح خواجهتاش
(2522)
گفت صالح چون که کردید این حسد بعد سه روز از خدا نقمت رسد
(2523)
بعد سه روز دگر از جان ستان آفتی آید که دارد سه نشان
(2524)
رنگ روی جمله تان گردد دگر رنگ رنگ مختلف اندر نظر
(2525)
روز اول رویتان چون زعفران در دوم رو سرخ همچون ارغوان
(2526)
در سوم گردد همه روها سیاه بعد از آن اندر رسد قهر اله
(2527)
گر نشان خواهید از من زین وعید کرهی ناقه به سوی که دوید
(2528)
گر توانیدش گرفتن چاره هست ور نه خود مرغ امید از دام جست
(2529)
کس نتانست اندر آن کره رسید رفت در کهسارها شد ناپدید
(2530)
گفت دیدید آن قضا مبرم شده ست صورت اومید را گردن زده ست
(2531)
کرهی ناقه چه باشد خاطرش که بجا آرید ز احسان و برش
(2532)
گر بجا آید دلش رستید از آن ور نه نومیدید و ساعد را گزان
(2533)
چون شنیدند این وعید منکدر چشم بنهادند و آن را منتظر
(2534)
روز اول روی خود دیدند زرد میزدند از ناامیدی آه سرد
(2535)
سرخ شد روی همه روز دوم نوبت اومید و توبه گشت گم
(2536)
شد سیه روز سوم روی همه حکم صالح راست شد بیملحمه
(2537)
چون همه در ناامیدی سر زدند همچو مرغان در دو زانو آمدند
(2538)
در نبی آورد جبریل امین شرح این زانو زدن را جاثمین
(2539)
زانو آن دم زن که تعلیمت کنند وز چنین زانو زدن بیمت کنند
(2540)
منتظر گشتند زخم قهر را قهر آمد نیست کرد آن شهر را
(2541)
صالح از خکوت بسوی شهر رفت شهر دید اندر میان دود و نفت
(2542)
ناله از اجزای ایشان میشنید نوحه پیدا نوحه گویان ناپدید
(2543)
ز استخوانهاشان شنید او نالهها اشک ریز از جانشان چون ژالهها
(2544)
صالح آن بشنید و گریه ساز کرد نوحه بر نوحه گران آغاز کرد
(2545)
گفت ای قومی به باطل زیسته وز شما من پیش حق بگریسته
(2546)
حق بگفته صبر کن بر جورشان پندشان ده بس نماند از دورشان
(2547)
من بگفته پند شد بند از جفا شیر پند از مهر جوشد وز صفا
(2548)
بس که کردید از جفا بر جای من شیر پند افسرد در رگهای من
(2549)
حق مرا گفته ترا لطفی دهم بر سر آن زخمها مرهم نهم
(2550)
صاف کرده حق دلم را چون سما روفته از خاطرم جور شما
(2551)
در نصیحت من شده بار دگر گفته امثال و سخنها چون شکر
(2552)
شیر تازه از شکر انگیخته شیر و شهدی با سخن آمیخته
(2553)
در شما چون زهر گشته آن سخن ز آن که زهرستان بدید از بیخ و بن
(2554)
چون شوم غمگین که غم شد سر نگون غم شما بودید ای قوم حرون
(2555)
هیچ کس بر مرگ غم نوحه کند ریش سر چون شد کسی مو بر کند
(2556)
رو به خود کرد و بگفت ای نوحهگر نوحهات را مینیرزد آن نفر
(2557)
کژ مخوان ای راست خوانندهی مبین کیف آسی قل لقوم ظالمین
(2558)
باز اندر چشم و دل او گریه یافت رحمتی بیعلتی در وی بتافت
(2559)
قطره میبارید و حیران گشته بود قطرهی بیعلت از دریای جود
(2560)
عقل او میگفت کین گریه ز چیست بر چنان افسوسیان شاید گریست
(2561)
بر چه میگریی بگو بر فعلشان بر سپاه کینه توز بدنشان
(2562)
بر دل تاریک پر زنگارشان بر زبان زهر همچون مارشان
(2563)
بر دم و دندان سگسارانهشان بر دهان و چشم کژدم خانهشان
(2564)
بر ستیز و تسخر و افسوسشان شکر کن چون کرد حق محبوسشان
(2565)
دستشان کژ پایشان کژ چشم کژ مهرشان کژ صلحشان کژ خشم کژ
(2566)
از پی تقلید و معقولات نقل پا نهاده بر جمال پیر عقل
(2567)
پیر خر نی جمله گشته پیر خر از ریای چشم و گوش همدگر
(2568)
از بهشت آورد یزدان بردگان تا نمایدشان سقر پروردگان
(2569)