Masnavi Book 1, Chapter c.126
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
اهل نار و خلد را بین هم دکان در میانشان برزخ لا یبغیان
(2570)
اهل نار و اهل نور آمیخته در میانشان کوه قاف انگیخته
(2571)
همچو در کان خاک و زر کرد اختلاط در میانشان صد بیابان و رباط
(2572)
همچنان که عقد در در و شبه مختلط چون میهمان یک شبه
(2573)
بحر را نیمیش شیرین چون شکر طعم شیرین رنگ روشن چون قمر
(2574)
نیم دیگر تلخ همچون زهر مار طمع تلخ و رنگ مظلم قیروار
(2575)
هر دو بر هم میزنند از تحت و اوج بر مثال آب دریا موج موج
(2576)
صورت بر هم زدن از جسم تنگ اختلاط جانها در صلح و جنگ
(2577)
موجهای صلح بر هم میزند کینهها از سینهها بر میکند
(2578)
موجهای جنگ بر شکل دگر مهرها را میکند زیر و زبر
(2579)
مهر تلخان را به شیرین میکشد ز آن که اصل مهرها باشد رشد
(2580)
قهر شیرین را به تلخی میبرد تلخ با شیرین کجا اندر خورد
(2581)
تلخ و شیرین زین نظر ناید پدید از دریچهی عاقبت دانند دید
(2582)
چشم آخر بین تواند دید راست چشم آخر بین غرور است و خطاست
(2583)
ای بسا شیرین که چون شکر بود لیک زهر اندر شکر مضمر بود
(2584)
آن که زیرکتر به بو بشناسدش و آن دگر چون بر لب و دندان زدش
(2585)
پس لبش ردش کند پیش از گلو گر چه نعره میزند شیطان کلوا
(2586)
و آن دگر را در گلو پیدا کند و آن دگر را در بدن رسوا کند
(2587)
و آن دگر را در حدث سوزش دهد ذوق آن زخم جگر دوزش دهد
(2588)
و آن دگر را بعد ایام و شهور و آن دگر را بعد مرگ از قعر گور
(2589)
ور دهندش مهلت اندر قعر گور لا بد آن پیدا شود یوم النشور
(2590)
هر نبات و شکری را در جهان مهلتی پیداست از دور زمان
(2591)
سالها باید که اندر آفتاب لعل یابد رنگ و رخشانی و تاب
(2592)
باز تره در دو ماه اندر رسد باز تا سالی گل احمر رسد
(2593)
بهر این فرمود حق عز و جل سوره الانعام در ذکر اجل
(2594)
این شنیدی مو به مویت گوش باد آب حیوان است خوردی نوش باد
(2595)
آب حیوان خوان مخوان این را سخن روح نو بین در تن حرف کهن
(2596)
نکتهی دیگر تو بشنو ای رفیق همچو جان او سخت پیدا و دقیق
(2597)
در مقامی هست هم این زهر مار از تصاریف خدایی خوش گوار
(2598)
در مقامی زهر و در جایی دوا در مقامی کفر و در جایی روا
(2599)
گر چه آن جا او گزند جان بود چون بدین جا در رسد درمان بود
(2600)
آب در غوره ترش باشد و لیک چون به انگوری رسد شیرین و نیک
(2601)
باز در خم او شود تلخ و حرام در مقام سرکگی نعم الادام
(2602)