Masnavi Book 1, Chapter c.138

← Back to chapter overview

The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net

آن سبوی آب را در پیش داشت تخم خدمت را در آن حضرت بکاشت‌‌

(2815)

گفت این هدیه بدان سلطان برید سایل شه را ز حاجت واخرید

(2816)

آب شیرین و سبوی سبز و نو ز آب بارانی که جمع آمد به گو

(2817)

خنده می‌‌آمد نقیبان را از آن لیک پذرفتند آن را همچو جان‌‌

(2818)

ز آن که لطف شاه خوب با خبر کرده بود اندر همه ارکان اثر

(2819)

خوی شاهان در رعیت جا کند چرخ اخضر خاک را خضرا کند

(2820)

شه چو حوضی دان حشم چون لوله‌‌ها آب از لوله روان در کوله‌‌ها

(2821)

چون که آب جمله از حوضی است پاک هر یکی آبی دهد خوش ذوقناک‌‌

(2822)

ور در آن حوض آب شور است و پلید هر یکی لوله همان آرد پدید

(2823)

ز آن که پیوسته ست هر لوله به حوض خوض کن در معنی این حرف خوض‌‌

(2824)

لطف شاهنشاه جان بی‌‌وطن چون اثر کرده ست اندر کل تن‌‌

(2825)

لطف عقل خوش نهاد خوش نسب چون همه تن را در آرد در ادب‌‌

(2826)

عشق شنگ بی‌‌قرار بی‌‌سکون چون در آرد کل تن را در جنون‌‌

(2827)

لطف آب بحر کاو چون کوثر است سنگ ریزه‌‌ش جمله در و گوهر است‌‌

(2828)

هر هنر که استا بدان معروف شد جان شاگردان بدان موصوف شد

(2829)

پیش استاد اصولی هم اصول خواند آن شاگرد چست با حصول‌‌

(2830)

پیش استاد فقیه آن فقه خوان فقه خواند نی اصول اندر بیان‌‌

(2831)

پیش استادی که او نحوی بود جان شاگردش از او نحوی شود

(2832)

باز استادی که او محو ره است جان شاگردش از او محو شه است‌‌

(2833)

زین همه انواع دانش روز مرگ دانش فقر است ساز راه و برگ‌‌

(2834)