Masnavi Book 1, Chapter c.159
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
بشنو الفاظ حکیم پردهای سر همانجا نه که باده خوردهای
(3426)
چون که از میخانه مستی ضال شد تسخر و بازیچهی اطفال شد
(3427)
میفتد او سو به سو بر هر رهی در گل و میخنددش هر ابلهی
(3428)
او چنین و کودکان اندر پیاش بیخبر از مستی و ذوق میاش
(3429)
خلق اطفالاند جز مست خدا نیست بالغ جز رهیده از هوا
(3430)
گفت دنیا لعب و لهو است و شما کودکید و راست فرماید خدا
(3431)
از لعب بیرون نرفتی کودکی بیذکات روح کی باشد ذکی
(3432)
چون جماع طفل دان این شهوتی که همیرانند اینجا ای فتی
(3433)
آن جماع طفل چه بود بازیی با جماع رستمی و غازیی
(3434)
جنگ خلقان همچو جنگ کودکان جمله بیمعنی و بیمغز و مهان
(3435)
جمله با شمشیر چوبین جنگشان جمله در لاینفعی آهنگشان
(3436)
جملهشان گشته سواره بر نیی کاین براق ماست یا دلدل پیی
(3437)
حاملاند و خود ز جهل افراشته راکب و محمول ره پنداشته
(3438)
باش تا روزی که محمولان حق اسب تازان بگذرند از نه طبق
(3439)
تعرج الروح إلیه و الملک من عروج الروح یهتز الفلک
(3440)
همچو طفلان جملهتان دامن سوار گوشهی دامنگرفته اسبوار
(3441)
از حق إن الظن لا يغنی رسید مرکب ظن بر فلکها کی دوید
(3442)
اغلب الظنین فی ترجیح ذا لا تماری الشمس فی توضیحها
(3443)
آن گهی بینید مرکبهای خویش مرکبی سازیدهاید از پای خویش
(3444)
وهم و فکر و حس و ادراک شما همچو نی دان مرکب کودک هلا
(3445)
علمهای اهل دل حمالشان علمهای اهل تن احمالشان
(3446)
علم چون بر دل زند یاری شود علم چون بر تن زند باری شود
(3447)
گفت ایزد یحمل اسفاره بار باشد علم کان نبود ز هو
(3448)
علم کان نبود ز هو بیواسطه آن نپاید همچو رنگ ماشطه
(3449)
لیک چون این بار را نیکو کشی بار بر گیرند و بخشندت خوشی
(3450)
هین مکش بهر هوا آن بار علم تا ببینی در درون انبار علم
(3451)
تا که بر رهوار علم آیی سوار بعد از آن افتد ترا از دوش بار
(3452)
از هواها کی رهی بیجام هو ای ز هو قانع شده با نام هو
(3453)
از صفت و ز نام چه زاید خیال و آن خیالش هست دلال وصال
(3454)
دیدهای دلال بیمدلول هیچ تا نباشد جاده نبود غول هیچ
(3455)
هیچ نامی بیحقیقت دیدهای یا ز گاف و لام گل گل چیدهای
(3456)
اسم خواندی رو مسمی را بجو مه به بالا دان نه اندر آب جو
(3457)
گر ز نام و حرف خواهی بگذری پاک کن خود را ز خود هین یک سری
(3458)
همچو آهن ز آهنی بیرنگ شو در ریاضت آینهی بیزنگ شو
(3459)
خویش را صافی کن از اوصاف خود تا ببینی ذات پاک صاف خود
(3460)
بینی اندر دل علوم انبیا بیکتاب و بیمعید و اوستا
(3461)
گفت پیغمبر که هست از امتم کاو بود هم گوهر و هم همتم
(3462)
مر مرا ز آن نور بیند جانشان که من ایشان را همیبینم بدان
(3463)
بیصحیحین و احادیث و رواه بلکه اندر مشرب آب حیات
(3464)
سر امسینا لکردیا بدان راز اصبحنا عرابیا بخوان
(3465)
ور مثالی خواهی از علم نهان قصه گو از رومیان و چینیان
(3466)