Masnavi Book 1, Chapter c.160
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
چینیان گفتند ما نقاشتر رومیان گفتند ما را کر و فر
(3467)
گفت سلطان امتحان خواهم در این کز شماها کیست در دعوی گزین
(3468)
اهل چین و روم چون حاضر شدند رومیان از بحث در مکث آمدند
(3469)
چینیان گفتند یک خانه به ما خاص بسپارید و یک آن شما
(3470)
بود دو خانه مقابل دربدر ز آن یکی چینی ستد رومی دگر
(3471)
چینیان صد رنگ از شه خواستند پس خزینه باز کرد آن ارجمند
(3472)
هر صباحی از خزینه رنگها چینیان را راتبه بود از عطا
(3473)
رومیان گفتند نی نقش و نه رنگ در خور آید کار را جز دفع زنگ
(3474)
در فرو بستند و صیقل میزدند همچو گردون ساده و صافی شدند
(3475)
از دو صد رنگی به بیرنگی رهی است رنگ چون ابر است و بیرنگی مهی است
(3476)
هر چه اندر ابر ضو بینی و تاب آن ز اختر دان و ماه و آفتاب
(3477)
چینیان چون از عمل فارغ شدند از پی شادی دهلها میزدند
(3478)
شه در آمد دید آن جا نقشها میربود آن عقل را و فهم را
(3479)
بعد از آن آمد به سوی رومیان پرده را بالا کشیدند از میان
(3480)
عکس آن تصویر و آن کردارها زد بر این صافی شده دیوارها
(3481)
هر چه آن جا دید اینجا به نمود دیده را از دیده خانه میربود
(3482)
رومیان آن صوفیانند ای پدر بیز تکرار و کتاب و بیهنر
(3483)
لیک صیقل کردهاند آن سینهها پاک از آز و حرص و بخل و کینهها
(3484)
آن صفای آینه وصف دل است کاو نقوش بیعدد را قابل است
(3485)
صورت بیصورت بیحد غیب ز آینهی دل تافت بر موسی ز جیب
(3486)
گر چه آن صورت نگنجد در فلک نه به عرش و فرش و دریا و سمک
(3487)
ز آن که محدود است و معدود است آن آینهی دل را نباشد حد بدان
(3488)
عقل اینجا ساکت آمد یا مضل ز آنکه دل با اوست یا خود اوست دل
(3489)
عکس هر نقشی نتابد تا ابد جز ز دل هم با عدد هم بیعدد
(3490)
تا ابد هر نقش نو کاید بر او مینماید بیحجابی اندر او
(3491)
اهل صیقل رستهاند از بوی و رنگ هر دمی بینند خوبی بیدرنگ
(3492)
نقش و قشر علم را بگذاشتند رایت عین الیقین افراشتند
(3493)
رفت فکر و روشنایی یافتند نحر و بحر آشنایی یافتند
(3494)
مرگ کاین جمله از او در وحشتاند میکنند این قوم بر وی ریشخند
(3495)
کس نیابد بر دل ایشان ظفر بر صدف آید ضرر نی بر گهر
(3496)
گر چه نحو و فقه را بگذاشتند لیک محو و فقر را برداشتند
(3497)
تا نقوش هشت جنت تافته ست لوح دلشان را پذیرا یافته ست
(3498)
برترند از عرش و کرسی و خلا ساکنان مقعد صدق خدا
(3499)