Masnavi Book 1, Chapter c.162
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
بود لقمان پیش خواجهی خویشتن در میان بندگانش خوار تن
(3584)
میفرستاد او غلامان را به باغ تا که میوه آیدش بهر فراغ
(3585)
بود لقمان در غلامان چون طفیل پر معانی تیره صورت همچو لیل
(3586)
آن غلامان میوههای جمع را خوش بخوردند از نهیب طمع را
(3587)
خواجه را گفتند لقمان خورد آن خواجه بر لقمان ترش گشت و گران
(3588)
چون تفحص کرد لقمان از سبب در عتاب خواجهاش بگشاد لب
(3589)
گفت لقمان سیدا پیش خدا بندهی خاین نباشد مرتضا
(3590)
امتحان کن جملهمان را ای کریم سیرمان در ده تو از آب حمیم
(3591)
بعد از آن ما را به صحرایی کلان تو سواره ما پیاده میدوان
(3592)
آن گهان بنگر تو بد کردار را صنعهای کاشف الاسرار را
(3593)
گشت ساقی خواجه از آب حمیم مر غلامان را و خوردند آن ز بیم
(3594)
بعد از آن میراندشان در دشتها میدویدندی میان کشتها
(3595)
قی در افتادند ایشان از عنا آب میآورد ز یشان میوهها
(3596)
چون که لقمان را در آمد قی ز ناف میبرآمد از درونش آب صاف
(3597)
حکمت لقمان چو داند این نمود پس چه باشد حکمت رب الوجود
(3598)
يوم تبلی، السرائر کلها بان منکم کامن لا یشتهی
(3599)
چون سقوا ماء حمیما قطعت جملة الأستار مما أفظعت
(3600)
نار از آن آمد عذاب کافران که حجر را نار باشد امتحان
(3601)
آن دل چون سنگ را ما چند چند نرم گفتیم و نمیپذرفت پند
(3602)
ریش بد را داروی بد یافت رگ مر سر خر را سزد دندان سگ
(3603)
الخبیثات الخبیثین حکمت است زشت را هم زشت جفت و بابت است
(3604)
پس تو هر جفتی که میخواهی برو محو و هم شکل و صفات او بشو
(3605)
نور خواهی مستعد نور شو دور خواهی خویش بین و دور شو
(3606)
ور رهی خواهی ازین سجن خرب سر مکش از دوست و اسجد و اقترب
(3607)