Masnavi Book 1, Chapter c.164
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
گفت پیغمبر که اصحابی نجوم رهروان را شمع و شیطان را رجوم
(3656)
هر کسی را گر بدی آن چشم و زور کاو گرفتی ز آفتاب چرخ نور
(3657)
کی ستاره حاجت استی ای ذلیل که بدی بر نور خورشید او دلیل
(3658)
ماه میگوید به خاک و ابر و فی من بشر بودم ولی یوحی الی
(3659)
چون شما تاریک بودم در نهاد وحی خورشیدم چنین نوری بداد
(3660)
ظلمتی دارم به نسبت با شموس نور دارم بهر ظلمات نفوس
(3661)
ز آن ضعیفم تا تو تابی آوری که نه مرد آفتاب انوری
(3662)
همچو شهد و سرکه در هم بافتم تا سوی رنج جگر ره یافتم
(3663)
چون ز علت وارهیدی ای رهین سرکه را بگذار و میخور انگبین
(3664)
تخت دل معمور شد پاک از هوا بین که الرحمن علی العرش استوی
(3665)
حکم بر دل بعد از این بیواسطه حق کند چون یافت دل این رابطه
(3666)
این سخن پایان ندارد زید کو تا دهم پندش که رسوایی مجو
(3667)