Masnavi Book 1, Chapter c.166
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
آتشی افتاد در عهد عمر همچو چوب خشک میخورد او حجر
(3707)
در فتاد اندر بنا و خانهها تا زد اندر پر مرغ و لانهها
(3708)
نیم شهر از شعلهها آتش گرفت آب میترسید از آن و میشگفت
(3709)
مشکهای آب و سرکه میزدند بر سر آتش کسان هوشمند
(3710)
آتش از استیزه افزون میشدی میرسید او را مدد از بیحدی
(3711)
خلق آمد جانب عمر شتاب کاتش ما مینمیرد هیچ از آب
(3712)
گفت آن آتش ز آیات خداست شعلهای از آتش بخل شماست
(3713)
آب بگذارید و نان قسمت کنید بخل بگذارید اگر آل منید
(3714)
خلق گفتندش که در بگشودهایم ما سخی و اهل فتوت بودهایم
(3715)
گفت نان در رسم و عادت دادهاید دست از بهر خدا نگشادهاید
(3716)
بهر فخر و بهر بوش و بهر ناز نه از برای ترس و تقوی و نیاز
(3717)
مال تخم است و به هر شوره منه تیغ را در دست هر ره زن مده
(3718)
اهل دین را باز دان از اهل کین همنشین حق بجو با او نشین
(3719)
هر کسی بر قوم خود ایثار کرد کاغه پندارد که او خود کار کرد
(3720)