Masnavi Book 1, Chapter c.62

← Back to chapter overview

The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net

همچو آن خرگوش کاو بر شیر زد روح او کی بود اندر خورد قد

(1091)

شیر می‌‌گفت از سر تیزی و خشم کز ره گوشم عدو بر بست چشم‌‌

(1092)

مکرهای جبریانم بسته کرد تیغ چوبینشان تنم را خسته کرد

(1093)

زین سپس من نشنوم آن دمدمه بانگ دیوان است و غولان آن همه‌‌

(1094)

بردران ای دل تو ایشان را مه‌‌ایست پوستشان بر کن کشان جز پوست نیست‌‌

(1095)

پوست چه بود گفتهای رنگ رنگ چون زره بر آب کش نبود درنگ‌‌

(1096)

این سخن چون پوست و معنی مغز دان این سخن چون نقش و معنی همچو جان‌‌

(1097)

پوست باشد مغز بد را عیب پوش مغز نیکو را ز غیرت غیب پوش‌‌

(1098)

چون قلم از باد بد دفتر ز آب هر چه بنویسی فنا گردد شتاب‌‌

(1099)

نقش آب است ار وفا جویی از آن باز گردی دستهای خود گزان‌‌

(1100)

باد در مردم هوا و آرزوست چون هوا بگذاشتی پیغام هوست‌‌

(1101)

خوش بود پیغامهای کردگار کاو ز سر تا پای باشد پایدار

(1102)

خطبه‌‌ی شاهان بگردد و آن کیا جز کیا و خطبه‌‌های انبیا

(1103)

ز آن که بوش پادشاهان از هواست بار نامه‌‌ی انبیا از کبریاست‌‌

(1104)

از درمها نام شاهان بر کنند نام احمد تا ابد بر می‌‌زنند

(1105)

نام احمد نام جمله انبیاست چون که صد آمد نود هم پیش ماست‌‌

(1106)