Masnavi Book 1, Chapter c.79

← Back to chapter overview

The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net

آمد او آن جا و از دور ایستاد مر عمر را دید و در لرز اوفتاد

(1415)

هیبتی ز آن خفته آمد بر رسول حالتی خوش کرد بر جانش نزول‌‌

(1416)

مهر و هیبت هست ضد همدگر این دو ضد را دید جمع اندر جگر

(1417)

گفت با خود من شهان را دیده‌‌ام پیش سلطانان مه و بگزیده‌‌ام‌‌

(1418)

از شهانم هیبت و ترسی نبود هیبت این مرد هوشم را ربود

(1419)

رفته‌‌ام در بیشه‌‌ی شیر و پلنگ روی من ز یشان نگردانید رنگ‌‌

(1420)

بس شده‌‌ستم در مصاف و کارزار همچو شیر آن دم که باشد کار زار

(1421)

بس که خوردم بس زدم زخم گران دل قوی تر بوده‌‌ام از دیگران‌‌

(1422)

بی‌‌سلاح این مرد خفته بر زمین من به هفت اندام لرزان چیست این‌‌

(1423)

هیبت حق است این از خلق نیست هیبت این مرد صاحب دلق نیست‌‌

(1424)

هر که ترسید از حق و تقوی گزید ترسد از وی جن و انس و هر که دید

(1425)

اندر این فکرت به حرمت دست بست بعد یک ساعت عمر از خواب جست‌‌

(1426)