Masnavi Book 1, Chapter c.80

← Back to chapter overview

The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net

کرد خدمت مر عمر را و سلام گفت پیغمبر سلام آن گه کلام‌‌

(1427)

پس علیکش گفت و او را پیش خواند ایمنش کرد و به پیش خود نشاند

(1428)

لا تخافوا هست نزل خایفان هست در خور از برای خایف آن‌‌

(1429)

هر که ترسد مر و را ایمن کنند مر دل ترسنده را ساکن کنند

(1430)

آن که خوفش نیست چون گویی مترس درس چه دهی نیست او محتاج درس‌‌

(1431)

آن دل از جا رفته را دل شاد کرد خاطر ویرانش را آباد کرد

(1432)

بعد از آن گفتش سخنهای دقیق وز صفات پاک حق نعم الرفیق‌‌

(1433)

وز نوازشهای حق ابدال را تا بداند او مقام و حال را

(1434)

حال چون جلوه ست ز آن زیبا عروس وین مقام آن خلوت آمد با عروس‌‌

(1435)

جلوه بیند شاه و غیر شاه نیز وقت خلوت نیست جز شاه عزیز

(1436)

جلوه کرده خاص و عامان را عروس خلوت اندر شاه باشد با عروس‌‌

(1437)

هست بسیار اهل حال از صوفیان نادر است اهل مقام اندر میان‌‌

(1438)

از منازلهای جانش یاد داد وز سفرهای روانش یاد داد

(1439)

وز زمانی کز زمان خالی بده ست وز مقام قدس که اجلالی بده ست‌‌

(1440)

وز هوایی کاندر او سیمرغ روح پیش از این دیده ست پرواز و فتوح‌‌

(1441)

هر یکی پروازش از آفاق بیش وز امید و نهمت مشتاق بیش‌‌

(1442)

چون عمر اغیار رو را یار یافت جان او را طالب اسرار یافت‌‌

(1443)

شیخ کامل بود و طالب مشتهی مرد چابک بود و مرکب درگهی‌‌

(1444)

دید آن مرشد که او ارشاد داشت تخم پاک اندر زمین پاک کاشت‌‌

(1445)