Masnavi Book 1, Chapter c.99
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
آن شنیده ستی که در عهد عمر بود چنگی مطربی با کر و فر
(1913)
بلبل از آواز او بیخود شدی یک طرب ز آواز خوبش صد شدی
(1914)
مجلس و مجمع دمش آراستی وز نوای او قیامت خاستی
(1915)
همچو اسرافیل کاوازش به فن مردگان را جان در آرد در بدن
(1916)
یا رسیلی بود اسرافیل را کز سماعش پر برستی فیل را
(1917)
سازد اسرافیل روزی ناله را جان دهد پوسیدهی صد ساله را
(1918)
انبیا را در درون هم نغمههاست طالبان را ز آن حیات بیبهاست
(1919)
نشنود آن نغمهها را گوش حس کز ستمها گوش حس باشد نجس
(1920)
نشنود نغمهی پری را آدمی کاو بود ز اسرار پریان اعجمی
(1921)
گر چه هم نغمهی پری زین عالم است نغمهی دل برتر از هر دو دم است
(1922)
که پری و آدمی زندانیاند هر دو در زندان این نادانیاند
(1923)
معشر الجن سورهی رحمان بخوان تستطیعوا تنفذوا را باز دان
(1924)
نغمههای اندرون اولیا اولا گوید که ای اجزای لا
(1925)
هین ز لای نفی سرها بر زنید این خیال و وهم یک سو افکنید
(1926)
ای همه پوسیده در کون و فساد جان باقیتان نرویید و نزاد
(1927)
گر بگویم شمهای ز آن نغمهها جانها سر بر زنند از دخمهها
(1928)
گوش را نزدیک کن کان دور نیست لیک نقل آن به تو دستور نیست
(1929)
هین که اسرافیل وقتاند اولیا مرده را ز یشان حیات است و حیا
(1930)
جان هر یک مردهای از گور تن بر جهد ز آوازشان اندر کفن
(1931)
گوید این آواز ز آوازها جداست زنده کردن کار آواز خداست
(1932)
ما بمردیم و بکلی کاستیم بانگ حق آمد همه برخاستیم
(1933)
بانگ حق اندر حجاب و بیحجاب آن دهد کو داد مریم را ز جیب
(1934)
ای فناتان نیست کرده زیر پوست باز گردید از عدم ز آواز دوست
(1935)
مطلق آن آواز خود از شه بود گر چه از حلقوم عبد الله بود
(1936)
گفته او را من زبان و چشم تو من حواس و من رضا و خشم تو
(1937)
رو که بییسمع و بییبصر تویی سر تویی چه جای صاحب سر تویی
(1938)
چون شدی من کان لله از وله من ترا باشم که کان الله له
(1939)
گه تویی گویم ترا گاهی منم هر چه گویم آفتاب روشنم
(1940)
هر کجا تابم ز مشکات دمی حل شد آن جا مشکلات عالمی
(1941)
ظلمتی را کافتابش بر نداشت از دم ما گردد آن ظلمت چو چاشت
(1942)
آدمی را او به خویش اسما نمود دیگران را ز آدم اسما میگشود
(1943)
خواه ز آدم گیر نورش خواه از او خواه از خم گیر میخواه از کدو
(1944)
کاین کدو با خنب پیوسته ست سخت نی چو تو شاد آن کدوی نیک بخت
(1945)
گفت طوبی من رآنی مصطفا و الذی یبصر لمن وجهی رأی
(1946)
چون چراغی نور شمعی را کشید هر که دید آن را یقین آن شمع دید
(1947)
همچنین تا صد چراغ ار نقل شد دیدن آخر لقای اصل شد
(1948)
خواه از نور پسین بستان تو آن هیچ فرقی نیست خواه از شمعدان
(1949)
خواه بین نور از چراغ آخرین خواه بین نورش ز شمع غابرین
(1950)