Masnavi Book 2, Chapter c.11
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
زاهدی را گفت یاری در عمل کم گری تا چشم را ناید خلل
(445)
گفت زاهد از دو بیرون نیست حال چشم بیند یا نبیند آن جمال
(446)
گر ببیند نور حق خود چه غم است در وصال حق دو دیده چه کم است
(447)
ور نخواهد دید حق را گو برو این چنین چشم شقی گو کور شو
(448)
غم مخور از دیده کان عیسی تراست چپ مرو تا بخشدت دو چشم راست
(449)
عیسی روح تو با تو حاضر است نصرت از وی خواه کاو خوش ناصر است
(450)
لیک بیگار تن پر استخوان بر دل عیسی منه تو هر زمان
(451)
همچو آن ابله که اندر داستان ذکر او کردیم بهر راستان
(452)
زندگی تن مجو از عیسیات کام فرعونی مخواه از موسیات
(453)
بر دل خود کم نه اندیشهی معاش عیش کم ناید تو بر درگاه باش
(454)
این بدن خرگاه آمد روح را یا مثال کشتیی مر نوح را
(455)
ترک چون باشد بیابد خرگهی خاصه چون باشد عزیز درگهی
(456)