Masnavi Book 2, Chapter c.111
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
بود شیخی عالمی قطبی کریم اندر آن منزل که آیس شد ندیم
(3659)
گفت من نومید پیش او روم ز آستان او به راه اندر شوم
(3660)
تا دعای او بود همراه من چون که نومیدم من از دل خواه من
(3661)
رفت پیش شیخ با چشم پر آب اشک میبارید مانند سحاب
(3662)
گفت شیخا وقت رحم و رقت است ناامیدم وقت لطف این ساعت است
(3663)
گفت وا گو کز چه نومیدیستت چیست مطلوب تو رو با چیستت
(3664)
گفت شاهنشاه کردم اختیار از برای جستن یک شاخسار
(3665)
که درختی هست نادر در جهات میوهی او مایهی آب حیات
(3666)
سالها جستم ندیدم یک نشان جز که طنز و تسخر این سر خوشان
(3667)
شیخ خندید و بگفتش ای سلیم این درخت علم باشد در علیم
(3668)
بس بلند و بس شگرف و بس بسیط آب حیوانی ز دریای محیط
(3669)
تو به صورت رفتهای ای بیخبر ز آن ز شاخ معنیی بیبار و بر
(3670)
گه درختش نام شد گه آفتاب گاه بحرش نام گشت و گه سحاب
(3671)
آن یکی کش صد هزار آثار خاست کمترین آثار او عمر بقاست
(3672)
گر چه فرد است او اثر دارد هزار این یکی را نام شاید بیشمار
(3673)
آن یکی شخص ترا باشد پدر در حق شخصی دگر باشد پسر
(3674)
در حق دیگر بود قهر و عدو در حق دیگر بود لطف و نکو
(3675)
صد هزاران نام و او یک آدمی صاحب هر وصفش از وصفی عمی
(3676)
هر که جوید نام اگر صاحب ثقه است همچو تو نومید و اندر تفرقه است
(3677)
تو چه بر چفسی بر این نام درخت تا بمانی تلخ کام و شور بخت
(3678)
در گذر از نام و بنگر در صفات تا صفاتت ره نماید سوی ذات
(3679)
اختلاف خلق از نام اوفتاد چون به معنی رفت آرام اوفتاد
(3680)