Masnavi Book 2, Chapter c.15
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
بود شخصی مفلسی بیخان و مان مانده در زندان وبند بیامان
(585)
لقمهی زندانیان خوردی گزاف بر دل خلق از طمع چون کوه قاف
(586)
زهره نه کس را که لقمهی نان خورد ز انکه آن لقمهربا کاوش برد
(587)
هر که دور از دعوت رحمان بود او گدا چشم است اگر سلطان بود
(588)
مر مروت را نهاده زیر پا گشته زندان دوزخی ز آن نان ربا
(589)
گر گریزی بر امید راحتی ز آن طرف هم پیشت آید آفتی
(590)
هیچ کنجی بیدد و بیدام نیست جز به خلوتگاه حق آرام نیست
(591)
کنج زندان جهان ناگزیر نیست بیپا مزد و بیدق الحصیر
(592)
و الله ار سوراخ موشی در روی مبتلای گربه چنگالی شوی
(593)
آدمی را فربهی هست از خیال گر خیالاتش بود صاحب جمال
(594)
ور خیالاتش نماید ناخوشی میگدازد همچو موم از آتشی
(595)
در میان مار و کژدم گر ترا با خیالات خوشان دارد خدا
(596)
مار و کژدم مر ترا مونس بود کان خیالت کیمیای مس بود
(597)
صبر شیرین از خیال خوش شده ست کان خیالات فرج پیش آمده ست
(598)
آن فرج آید ز ایمان در ضمیر ضعف ایمان ناامیدی و زحیر
(599)
صبر از ایمان بیابد سر کله حیث لا صبر فلا إیمان له
(600)
گفت پیغمبر خداش ایمان نداد هر که را صبری نباشد در نهاد
(601)
آن یکی در چشم تو باشد چو مار هم وی اندر چشم آن دیگر نگار
(602)
ز انکه در چشمت خیال کفر اوست و آن خیال مومنی در چشم دوست
(603)
کاندر این یک شخص هر دو فعل هست گاه ماهی باشد او و گاه شست
(604)
نیم او مومن بود نیمیش گبر نیم او حرص آوری نیمیش صبر
(605)
گفت یزدانت فمنکم مومن باز منکم کافر گبر کهن
(606)
همچو گاوی نیمهی چپش سیاه نیمهی دیگر سپید همچو ماه
(607)
هر که این نیمه ببیند رد کند هر که آن نیمه ببیند کد کند
(608)
یوسف اندر چشم اخوان چون ستور هم وی اندر چشم یعقوبی چو حور
(609)
از خیال بد مر او را زشت دید چشم فرع و چشم اصلی ناپدید
(610)
چشم ظاهر سایهی آن چشم دان هر چه آن بیند بگردد این بد آن
(611)
تو مکانی اصل تو در لامکان این دکان بر بند و بگشا آن دکان
(612)
شش جهت مگریز زیرا در جهات ششدره است و ششدره مات است مات
(613)