Masnavi Book 2, Chapter c.4

← Back to chapter overview

The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net

گشت با عیسی یکی ابله رفیق استخوانها دید در حفره‏ی عمیق‏

(141)

گفت ای همراه آن نام سنی که بد آن تو مرده را زنده کنی‏

(142)

مر مرا آموز تا احسان کنم استخوانها را بد آن با جان کنم‏

(143)

گفت خامش کن که آن کار تو نیست لایق انفاس و گفتار تو نیست‏

(144)

کان نفس خواهد ز باران پاک‏تر وز فرشته در روش دراک‏تر

(145)

عمرها بایست تا دم پاک شد تا امین مخزن افلاک شد

(146)

خود گرفتی این عصا در دست راست دست را دستان موسی از کجاست‏

(147)

گفت اگر من نیستم اسرار خوان هم تو بر خوان نام را بر استخوان‏

(148)

گفت عیسی یا رب این اسرار چیست میل این ابله در این بیگار چیست‏

(149)

چون غم خود نیست این بیمار را چون غم جان نیست این مردار را

(150)

مرده‏ی خود را رها کرده ست او مرده‏ی بیگانه را جوید رفو

(151)

گفت حق ادبارگر ادبار جوست خار روییده جزای کشت اوست‏

(152)

آن که تخم خار کارد در جهان هان و هان او را مجو در گلستان‏

(153)

گر گلی گیرد به کف خاری شود ور سوی یاری رود ماری شود

(154)

کیمیای زهر و مار است آن شقی بر خلاف کیمیای متقی‏

(155)