Masnavi Book 2, Chapter c.46
The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net
آن حکیمی گفت دیدم هم تکی در بیابان زاغ را با لکلکی
(2103)
در عجب ماندم بجستم حالشان تا چه قدر مشترک یابم نشان
(2104)
چون شدم نزدیک، من حیران و دنگ خود بدیدم هر دوان بودند لنگ
(2105)
خاصه شهبازی که او عرشی بود با یکی جغدی که او فرشی بود
(2106)
آن یکی خورشید علیین بود وین دگر خفاش کز سجین بود
(2107)
آن یکی نوری ز هر عیبی بری وین یکی کوری گدای هر دری
(2108)
آن یکی ماهی که بر پروین زند وین یکی کرمی که در سرگین زید
(2109)
آن یکی یوسف رخی عیسی نفس وین یکی گرگی و یا خر با جرس
(2110)
آن یکی پران شده در لا مکان وین یکی در کاهدان همچون سگان
(2111)
با زبان معنوی گل با جعل این همیگوید که ای گنده بغل
(2112)
گر گریزانی ز گلشن بیگمان هست آن نفرت کمال گلستان
(2113)
غیرت من بر سر تو دور باش میزند کای خس از اینجا دور باش
(2114)
ور بیامیزی تو با من ای دنی این گمان آید که از کان منی
(2115)
بلبلان را جای میزیبد چمن مر جعل را در چمین خوشتر وطن
(2116)
حق مرا چون از پلیدی پاک داشت چون سزد بر من پلیدی را گماشت
(2117)
یک رگم ز ایشان بد و آن را برید در من آن بد رگ کجا خواهد رسید
(2118)
یک نشان آدم آن بود از ازل که ملایک سر نهندش از محل
(2119)
یک نشان دیگر آن که آن بلیس ننهدش سر که منم شاه و رئیس
(2120)
پس اگر ابلیس هم ساجد شدی او نبودی آدم او غیری بدی
(2121)
هم سجود هر ملک میزان اوست هم جحود آن عدو برهان اوست
(2122)
هم گواه اوست اقرار ملک هم گواه اوست کفران سگک
(2123)