Masnavi Book 2, Chapter c.48

← Back to chapter overview

The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net

از صحابه خواجه‏ای بیمار شد و اندر آن بیماریش چون تار شد

(2141)

مصطفی آمد عیادت سوی او چون همه لطف و کرم بد خوی او

(2142)

در عیادت رفتن تو فایده است فایده آن باز با تو عایده است‏

(2143)

فایده اول که آن شخص علیل بوک قطبی باشد و شاه جلیل‏

(2144)

ور نباشد قطب یار ره بود شه نباشد فارس اسپه بود

(2145)

پس صله یاران ره لازم شمار هر که باشد گر پیاده گر سوار

(2146)

ور عدو باشد همین احسان نکوست که به احسان بس عدو گشته است دوست‏

(2147)

ور نگردد دوست کینش کم شود ز آن که احسان کینه را مرهم شود

(2148)

بس فواید هست غیر این و لیک از درازی خایفم ای یار نیک‏

(2149)

حاصل این آمد که یار جمع باش هم چو بتگر از حجر یاری تراش‏

(2150)

ز آن که انبوهی و جمع کاروان ره زنان را بشکند پشت و سنان‏

(2151)

چون دو چشم دل نداری ای عنود که نمی‏دانی تو هیزم را ز عود

(2152)

چون که گنجی هست در عالم مرنج هیچ ویران را مدان خالی ز گنج‏

(2153)

قصد هر درویش می‏کن از گزاف چون نشان یابی بجد می‏کن طواف‏

(2154)

چون تو را آن چشم باطن بین نبود گنج می‏پندار اندر هر وجود

(2155)