Masnavi Book 2, Chapter c.65

← Back to chapter overview

The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net

گفت امیر او را که اینها راست است لیک بخش تو ازینها کاست است‏

(2652)

صد هزاران را چو من تو ره زدی حفره کردی در خزینه آمدی‏

(2653)

آتشی از تو نسوزم چاره نیست کیست کز دست تو جامه‏ش پاره نیست‏

(2654)

طبعت ای آتش چو سوزانیدنی است تا نسوزانی تو چیزی چاره نیست‏

(2655)

لعنت این باشد که سوزانت کند اوستاد جمله دزدانت کند

(2656)

با خدا گفتی شنیدی رو برو من چه باشم پیش مکرت ای عدو

(2657)

معرفتهای تو چون بانگ صفیر بانگ مرغانی است لیکن مرغ گیر

(2658)

صد هزاران مرغ را آن ره زده ست مرغ غره کاشنایی آمده ست‏

(2659)

در هوا چون بشنود بانگ صفیر از هوا آید شود اینجا اسیر

(2660)

قوم نوح از مکر تو در نوحه‏اند دل کباب و سینه شرحه شرحه‏اند

(2661)

عاد را تو باد دادی در جهان در فگندی در عذاب و اندهان‏

(2662)

از تو بود آن سنگسار قوم لوط در سیاه آبه ز تو خوردند غوط

(2663)

مغز نمرود از تو آمد ریخته ای هزاران فتنه‏ها انگیخته‏

(2664)

عقل فرعون ذکی فیلسوف کور گشت از تو نیابید او وقوف‏

(2665)

بو لهب هم از تو نااهلی شده بو الحکم هم از تو بو جهلی شده‏

(2666)

ای بر این شطرنج بهر یاد را مات کرده صد هزار استاد را

(2667)

ای ز فرزین بندهای مشکلت سوخته دلها سیه گشته دلت‏

(2668)

بحر مکری تو خلایق قطره‏ای تو چو کوهی وین سلیمان ذره‏ای‏

(2669)

کی رهد از مکر تو ای مختصم غرق طوفانیم الا من عصم‏

(2670)

بس ستاره‏ی سعد از تو محترق بس سپاه و جمع از تو مفترق‏

(2671)