Masnavi Book 2, Chapter c.78

← Back to chapter overview

The Masnavi texts on this page originate from masnavi.net

بر رسول حق فسون‏ها خواندند رخش دستان و حیل می‏راندند

(2848)

آن رسول مهربان رحم کیش جز تبسم جز بلی ناورد پیش‏

(2849)

شکرهای آن جماعت یاد کرد در اجابت قاصدان را شاد کرد

(2850)

می‏نمود آن مکر ایشان پیش او یک به یک ز آن سان که اندر شیر مو

(2851)

موی را نادیده می‏کرد آن لطیف شیر را شاباش می‏گفت آن ظریف‏

(2852)

صد هزاران موی مکر و دمدمه چشم خوابانید آن دم ز ان همه‏

(2853)

راست می‏فرمود آن بحر کرم بر شما من از شما مشفق‏ترم‏

(2854)

من نشسته بر کنار آتشی با فروغ و شعله‏ی بس ناخوشی‏

(2855)

همچو پروانه شما آن سو دوان هر دو دست من شده پروانه ران‏

(2856)

چون بر آن شد تا روان گردد رسول غیرت حق بانگ زد مشنو ز غول‏

(2857)

کاین خبیثان مکر و حیلت کرده‏اند جمله مقلوب است آنچ آورده‏اند

(2858)

قصد ایشان جز سیه رویی نبود خیر دین کی جست ترسا و جهود

(2859)

مسجدی بر جسر دوزخ ساختند با خدا نرد دغاها باختند

(2860)

قصدشان تفریق اصحاب رسول فضل حق را کی شناسد هر فضول‏

(2861)

تا جهودی را ز شام اینجا کشند که به وعظ او جهودان سر خوشند

(2862)

گفت پیغمبر که آری لیک ما بر سر راهیم و بر عزم غزا

(2863)

زین سفر چون باز گردم آن گهان سوی آن مسجد روان گردم روان‏

(2864)

دفعشان کرد و به سوی غزو تاخت با دغایان از دغا نردی بباخت‏

(2865)

چون بیامد از غزا باز آمدند چنگ اندر وعده‏ی ماضی زدند

(2866)

گفت حقش ای پیمبر فاش گو غدر را ور جنگ باشد باش گو

(2867)

گفت ای قوم دغل خامش کنید تا نگویم رازهاتان تن زنید

(2868)

چون نشانی چند از اسرارشان در بیان آورد بد شد کارشان‏

(2869)

قاصدان زو باز گشتند آن زمان حاش لله حاش لله دم زنان‏

(2870)

هر منافق مصحفی زیر بغل سوی پیغمبر بیاورد از دغل‏

(2871)

بهر سوگندان که ایمان جنتی است ز انکه سوگندان کژان را سنتی است‏

(2872)

چون ندارد مرد کژ در دین وفا هر زمانی بشکند سوگند را

(2873)

راستان را حاجت سوگند نیست ز انکه ایشان را دو چشم روشنی است‏

(2874)

نقض میثاق و عهود از احمقی است حفظ ایمان و وفا کار تقی است‏

(2875)

گفت پیغمبر که سوگند شما راست گیرم یا که سوگند خدا

(2876)

باز سوگند دگر خوردند قوم مصحف اندر دست و بر لب مهر صوم‏

(2877)

که به حق این کلام پاک راست کان بنای مسجد از بهر خداست‏

(2878)

اندر آن جا هیچ مکر و حیله نیست اندر آن جا ذکر و صدق و یا ربی است‏

(2879)

گفت پیغمبر که آواز خدا می‏رسد در گوش من همچون صدا

(2880)

مهر در گوش شما بنهاد حق تا به آواز خدا نارد سبق‏

(2881)

نک صریح آواز حق می‏آیدم همچو صاف از درد می‏پالایدم‏

(2882)

همچنان که موسی از سوی درخت بانگ حق بشنید کای مسعود بخت‏

(2883)

از درخت إنی أنا الله می‏شنید با کلام انوار می‏آمد پدید

(2884)

چون ز نور وحی در می‏ماندند باز نو سوگندها می‏خواندند

(2885)

چون خدا سوگند را خواند سپر کی نهد اسپر ز کف پیکارگر

(2886)

باز پیغمبر به تکذیب صریح قد کذبتم گفت با ایشان فصیح‏

(2887)